مبحث اول: ترک دنیا یا طرد دنیا؟س
بحثی در میان عرفای راستین هندو
در جریان است مبنی بر اینکه: " كدام بهتر و صحيح تر است ، ترك دنيا يا طرد دنيا. داشتن دنيا و يا شناخت دنيا. "س به عقیده من، طرد دنيا بدین مفهوم است که برای مثال، همانند راهبه ها و یوگی های غارنشین، از اجتماع بريده و گوشه عزلت برگزينیم. در حالی که، ترك دنيا در واقع به مفهوم فعالیت و دنبال نمودن یک زندگی عادی پرتلاش است که از راه راست اداره شود و با اجرای قوانین حقوق بشری
و رعایت اخلاقیات
همراه باشد. داشتن دنيا بدون شناخت آن، مانند آنست كه فرد ثروتمندی باشی، ولی از صرف لقمه ای حتی برای خود و نزديكانت بهراسی. در حالی که شناخت دنيا آنست كه بدانی از چه جهت در اينجا هستی و از داشتن دنيا چه بهره ای می توانی به نفع خود و ديگران بگيری که هم تامین کننده روزمرگی تو باشد و هم نفع ترا در جهان پس از مرگ، در برزخ
تضمین کند. حتی اگر شخصی به جهان دیگر اعتقادی نداشته باشد، عمل از روی وجدان انسانی و رعایت حقوق دیگران، حداقل ضرری به وی نخواهد رساند و او را در میان مردم محترم خواهد ساخت.
س
مبحث دوم : قدرت و ضعف
انسانهای
اين قرن كه طبق اعتقاد برخی تقویم های باستانی، عصر تزوير و ريا می باشد، در مواقع ضعف و احتياج، مكنونات ذهنی و فكری خود را پنهان می كنند و حالت عجز و انكسار به خود می گيرند و اگر لازم آيد پابوسی هم می كنند و به رذالتهای اخلاقی دیگری چون تن فرشی و یا بدتر از آن، دکانداری دینی نیز می پردازند، كه صد البته ، نه به ياد و بخاطر خدا بلكه به علت منافع مادی شخصی و یا از روی ترس و وحشت است که اينطور ايجاب می كند که چنان رفتاری را پیشه خود نمایند.
س اگر حالت اضطرار و ترس و وحشت در میان نباشد و فقط نفع مادی، محرک چنین افراد ضعیفی باشد، در این حال، اين افراد، احساس حقيقی خود را در پشت ظاهری ملوس و مردم فريب مخفی می كنند تا به اصطلاح ، خرشان از روی پل بگذرد و وقتی احتياجشان رفع شد، نه تنها ديگر پشت سرشان را نمی نگرند بلكه اگر لازم آيد درصدد تحقير و يا حتی شكست دادن ولی نعمت خود نيز برمی آيند.س
بطورکلی، اغلب انسانها، و نه همه آنها، اگر در موضع قدرت باشند، ظلم و ستم روا می دارند و قدرت نمايی می كنند و اگر در مقام ضعف قرار بگیرند، بسادگی ذلت را پذیرفته، مظلوم واقع می شوند و تن به خواری ميدهند . در یک پژوهش در کشور هندوستان ، کارگران یک کارخانه را به سه دسته تقسیم نمودند. گرچه همه این افراد یک کار ویژه را در هشت ساعت کاری و با شرایطی کاملن یکسان به انجام می رساندند، با این حال به گروه اول، بیست درصد حقوق کمتر از گروه دوم می پرداختند و به گروه سوم، دو برابر دستمزد گروه دوم را می دادند. عوامل اجرای این آزمایش با ترفدی خاص، اجازه دادند که هر سه گروه، از مقدار دستمزد گروه های دیگر باخبر شوند. نتیجه کار آن بود که هیچکدام از این سه گروه، حتی مابین خود نیز، هیچگونه اعتراضی به عمل نیاوردند و این تنها به این علت بود که این افراد از، از دست دادن کار خود، در هراس بودند.س در زمان جنگ جهانی دوم، ارتش نازی با یک تُن ماهی دویست گرمی، چند تن از زندانیان را به همکاری با خود وامی داشت و به امر جاسوسی در میان همبندان درمی آورد. این افراد که «کاپو[1]»
نام داشتند، به عنوان همکاران رهبری اردوگاه های کاراجباری نازی ها ، در برخی اوقات، به مراتب سختگیرتر از سربازان اس اس [2] و ماموران گِستاپو
ر[3]
رفتار می نمودند. آنهم فقط بخاطر یک کنسرو دویست گرمی!س[1] یادمان باشد که در همان شرایط، بودند زندانیان بیشمار دیگری که به چنین خواری و ذلتی تن درنداده، در این مسیر، حتی جان به جان آفرین تسلیم نمودند.س
مبحث سوم: سایه شوم دگماتیسم
در گوشه و كنار اين جهان , افرادی بعنوان معلم اخلاق، روانكاو ، روانپزشك، استاد الهيات، استاد تاريخ
اديان و تحت دهها عنوان ديگر به نظريه پردازی و به اصطلاح ارشاد و راهنمايی مردم مشغول هستند. عده ای از اين افراد حتی با يدك كشيدن عنوان پرچمداری و دايگی يكی از اديان
رسمی الهی و يا خطوط فكری عرفانی، يافته ها و برداشتهای شخصی خود را بعنوان بهترين و ايده آل ترين، بلكه تنها راه نجات برای كل بشريت ، به خورد همين بشريت می دهند. جديدن با اوج گيری كار ماهواره های فضايی و اشتراك تلوزيونهای مختلف در اين ماهواره ها و با ازدیاد اين به اصطلاح متخصصان خداشناسی!! به اینترنت، اين مسئله ابعاد وسيع و جديی يافته است.
س با آنكه امروزه نظريات متفاوتی به اين بازار پر آشوب كالای! خداشناسی
وارد شده كه نه از روی اتفاق بلكه با برنامه ريزی دقيق و از پيش طراحی شده ای به مرحله ظهور رسيده اند و به ارائه آموزشهايی آشتی جويانه كه باعث درك صحيحی از اصول اديان
و همچنين علت وجود اين اديان
و انسان
می شود پرداخته اند، هنوز مبلغان مسيحی
و مسلمان
و هندو
همواره بر روی برخی از نقطه نظرهای خود كه بويی غلیظ از دگماتيسم از آن برمی خيزد، تأكيد دارند.
س گرچه اثبات ریشه دار بودن پروژه های علمی - معنوی استثنايی و نادر، و آنکه این نظریات از مبدايی صحيح می باشند، محتاج بحثی جداگانه است، اما جالب اينجاست كه حتی بدون اثبات اين امر، با كشش فراوانی كه اين نظريات نوين در انسانها
بوجود آورده اند، كه در واقع هرگز پديده نوينی نبوده، بلكه مانند عتيقه ای كه جديدن كشف شود، به تازگی احياء و وارد اين بازار شده اند، اين مبلغان مسيحی و مسلمان، هنوز حداقل از تأملی هرچند مختصر به اين نظرات، سر باز زده به تكرار کلیشه وار همان مطالبی می پردازند كه در قرون و اعصار، آنها را با داغ و درفش به خورد انسانها
دادنده اند. به چند مورد در اين رابطه توجه نماييد.
س برای اينكه دقيقن بدانيم عمل صحیح، چگونه، تنها راه رسيدن به مقصد می باشد و تا چه اندازه اين مبلغان، لا اقل در اين مورد، برخطا رفته اند، لازم است به آثار استاد نور علی الهی مراجعه شود.
س س
"هيچكس از بيرون برای تو كاری نمی تواند انجام دهد و بزرگان معنوی نيز تنها به باروری حقیقت درون تو كمك می نمايند تا به رشد روحی و معنوی برسی. مانند هسته ميوه ای كه تمامی آنچه برای جوانه زدن و رشد و تكامل تا درخت شدن و ميوه دادن لازم است ، در خود دارد. باد و باران و سرما و گرما و تغيير دما و نور خورشيد و آب و خاك و غيره تنها به اين سير تكاملی كمك می نمايند."س
ما در دانشگاه سیرکمال
می گوييم: " دگماتيسم كسی را به جايی نرسانده و نخواهد رساند". شخص محترمی در یکی از شبكه های تلوزيونی ماهواره ای، درسهايی از عرفان می دهد و بر این امر تصریح دارد كه تنها از طريق قرآن و پيامبر اسلام است كه می توان به خدا رسيد و لاغير! او به مردم تأكيد می نمايند, فقط و فقط به قرآن و راه پيامبر بايد چسبيد در غير اينصورت شخص حتمن گمراه خواهد شد، چون راه های ديگر همگی خيالی هستند!. حال اگر بپرسيم راه پيامبر اسلام
دقيقن چيست؟ صد ها بلکه هزاران تفسير و عقيده متفاوت اراثه خواهند شد که بعضن با یکدیگر در تضاد می باشند.س از سویی دیگر برخی مبلغان مسیحی معتقدند و بر آن پافشاری نیز می نمایند که تنها راه نجات، اعتقاد و ايمان آوردن به عيسی مسيح است، زيرا كه او با خون خود بهای گناه مخلوق را پرداخت كرده است.( رحوع شود به مقاله «آیا انسان از اصل گناهکار است»)س ما می گوييم: " اين طرز فكر، يك دگماتيسم به تمام معنا می باشد، زيرا مفهوم ديگر آن اين است که تمامی افرادی كه به اديان
و خطوط فكری ديگر، پيوسته اند، راه به جايی نخواهند برد و جملگی از ديد خداوند
خاطی و گمراهند و سعادت وصل به مبداء خلقت
را هرگز تجربه نخواهند نمود! بنابر این و با این وصف، باید پذیرفت، حق با آتئیست
هاست که می گویند: "عجب خدای دگم و یکسونگری است اين خدا!" "س اينكه مسيح با خون خود بهای گناهان
انسانها را پرداخته، احتياج به تفسير و بحث دارد به اين مضمون :
س اول آنكه اگر منظور از چنين بزرگواری در مورد مخلوق با شرط و شروط بوده كه ديگر چنين امری كرم و بخشش محسوب نمی شود، بلكه نوعی معامله می باشد. " يا به من ايمان بياور و گناهانت بخشيده شود و يا بمير!"
( كه ما معتقديم چنين نيست) و اگر اين امر از روح بزرگوار و انساندوست آن مرد بزرگ بعنوان خدمتی به مخلوق بوده ، آنهم در يك مرحله ای ويژه از زمان، كه در اينصورت فيضی عام و برای همه بوده است، بدون چرا و اما.
س
مسيح در كداميك از معجزاتش برای افراد شرط گذاشت و برای مثال به آنها گفت :
س
س
"به من ايمان بياور تا چشمان نابينايت را شفا دهم! "س
و يا اينكه:
س
س
" ای جذامی بی نوا آيا به ما اعتقاد داری ؟... نه ! پس در همين حال بمان!"س
بله عيسی مسيح راهگشای عالم ابدی و سببی برای شناخت خدا
و دروازه ای برای ملكوت اعلی بود، اما فقط برای بره های خودش. یقینن او يكه دورازه موجود و تنها راه نجات نبوده و نیست، زیرا راهاي ديگری هم موجود است. خداوند
همه چيز را به يك نفر نمی دهد. اين طرز فكر که فقط يك راه نجات وجود دارد بسياری از مبلغان اديان
ديگر را هم فريفته است. كما اينكه یهودیان به همين دستاويز، مسيح را بر سر صليب مصلوب نمودند. و باز با همين دستاويز فرعونيان , موسی و قومش را تحت فشار و شكنجه و آزار و اذيت قرار دادند. اين زنجيره فلاكت آور دگماتيسم را می توان تا ابتدای تاريخ بشری، در زمان هابیل و قابیل، دنبال كرد.(به مقاله «نسل کشی ارامنه» مراجعه نمایید.)س اگر ردپای اين نوع دگماتيسم را پيگيری نماييم, آن را در سالكين راه حق، در برخی ازطريقتهای گوناگون اديان مختلف نيز می يابيم . حال اگر اين افراد، اين امر را تنها برای خود قائل باشند، قابل فهم است. برای مثال اگر سالكی که اهل حق می باشد معتقد به اين امر باشد که اگر به راهی ديگر روم، گمراه می شوم , صحيح است . زيرا منظور اين سالك که یقینن هنوز به مرحله «اهل حق واقعی» نرسيده، در واقع آنست که با تمركز بر اينطرف و آنطرف , خود را از راهی که در پيش گرفته، دور خواهد نمود. در این صورت بدیهی است که وقت و انرژی او رو به کاهش خواهد رفت و نتيجتن، از اينجا رانده و از آنجا مانده خواهد شد. اين نحوه تفكر درست و صحيح است، اما اگر اين سالك، همين مسئله را بسط داد و به اصرار و یا با ترفندهای دیگر، سعی بر تحمیل عقیده خود به ديگران , به ویژه كسانی كه در راههای ديگری مشغول هستند، نمود، در واقع دست بکار كاملن نكوهيده ای زده است. این امر نشان از آن دارد که این سالك، در وضعیت کنونی، تنها ، بويی از واقعيت برده و هنوز به آن دست نیافته است و عملن در مراحل ابتدايی
بسر برده و نظرش هنوز از خارج از خود به درون، معطوف نشده است. بدتر از آن اينست كه، اين شخص، نظرات خود را بعنوان تنها راه حل، به ديگران بصورت امری ديكته كند. در این حال باید گفت، وای بر زمانی که چنين افرادی قدرت يابند، زیرا آن می شود كه بارها و بارها شده و داستان آن را در تاريخ
خوانده ايم و هم اکنون نیز شاهد آن هستیم.س
عقيده شخصی من، که بر اساس تحقيقات و تدقيق در اديان
و عرفان
برخاسته از آنها استوار است، آنست كه، خداوند
اقيانوسی است بی انتها و در اين اقيانوس، مناطق مختلفی وجود دارد كه هركدام از آنها يك مبداء جداگانه با خواصی مشابه محسوب می شود. اینها راه هایی هستند که در جهانهای مادی و برزخ
های مربوطه، به عنوان مسیری برای نجات، در نظر گرفته شده اند. برای مثال كريشناييان به كريشنا، مسيحيان به مسيح، بوداييان به بودا ’ علی دوستان به علی و دانشجویان دانشگاه سیرکمال
به قلمروی استاد الهی
می پيوندند. در این مسیر، آنچه لازم است، به افراد كمالی داده می شود و آنچه بايد انجام شود به آنها تفهیم می شود، راهنمایی و دستگیری می شوند، تا به آن اقیانوس ازلی بپیوندند. این در حالی است که، جوابگو به همه خلقت، آخرین ظهور مظهر کامل خدا
می باشد. پس، این امر که چه کسی را صدا بزنی یا بپرستی چندان از اهمیت برخوردار نیست زیرا پاسخگو، در هر حال آخرین مظهر مطلق است.
س استاد الهی
معتقد است، بعد از رسيدن به كمال، كوشش پايان نمی پذيرد. ايشان در جايی ديگر به آن اشاره دارند كه برخی از اين كماليها، احتمالن کمالیهای خاص، مجددن برای انجام مأموريت به كره زمين باز می گردند. در ضمن ، انسانها
همگی در هر حال در اين سفر " از زمين تا آسمان"
بوسيله همين راهها، آموزش ديده و دستگيری شده اند تا توانسته اند به مقصد خود برسند. اما این امر در آینده تغییر خواهد یافت. این بدان مفهوم است که به مرور از عقیده انسانها
به ادیان
و چنین راه هایی کاسته و به مبدا اصلی
خلقت افزوده خواهد شد.س به عبارت آخر، هدف فقط خداست. راه و پير و مراد و راهنما و غيره، همگی وسيله ای برای کسب کمال روحی و يافتن روزنه ای برای پیوستن به مبداء خلقت
می باشند. دگماتيسم بايد از بين برود. البته عاليجنابان معنوی حقيقی هميشه در اقصی نقاط جهان, در آموزشهای خود به اين نكته اشاره نموده اند، ولی در بعضی موارد، اين پيروان آنها بوده اند كه از فرط تعصب و يا علاقه، به اين دگماتيسم گرفتار آمده اند و دیگران را نیز مسموم نموده اند.
يك عاليجناب معنوی واقعی، هرگز در صدد تخطئه ديگر بزرگان و يا حتی فلاسفه معمولی نيز برنمی آيد. او تنها آموزش می دهد و دستگيری می نمايد. این یعنی نجات.س
س
"هركجا رفتی و ديدی پرچمدار آن راه می گويد فقط من صحيح می گويم, بدان جای درستی نرفته ای , مخصوصن از او بپرس كه آيا بغير از شما كس ديگری هم هست؟ اگر گفت: نرو جای دگر که گمراه می شوی, بدان خودش گمراه و در خطاست. "
س