انسان روح است نه جسد
(مقاله صوتی، در انتهای صفحه)
خوانندگان عزیز!س
از این شماره به بعد، برای ارتقاء اطلاعات خوانندگان در مورد زندگی پس از مرگ، به تدریج بطور انتخابی، بخشهایی از کتاب «انسان روح است نه جسد» را بازتاب خواهیم داد. این کتاب منعکس کننده جلسات احضار روح از طریق دانشمندان و متخصصان آن دوره است و با جادوگری و یا احضار روح، بطور شخصی و یا گروهی، اما ناشیانه و بدون داشتن علوم لازم، متفاوت است.س
در این سری مقالات، برای ما اظهار نظراتی مورد قبول خواهند بود که با دروس دانشگاه سیرکمال مطابقت داشته باشد.س
س(فصلنامه اندیشه آنلاین آلمان)
س
قسمت اول
سرنوشت افرادی که خودکشی کرده اند (انتحاری)
س
روح محقق علم روحی، دنیز برادلی از طریق مدیومی (به نام )خانم بیر کل، مطالبی درباره وضع انتحار کنندگان (کسانی که خودکشی کرده اند) القاء کرده که مضمون آنها به شرح زیرند:س
انتحار(خودکشی)، خودش عمل گناه و جرم است و باید کفارهٔ آن را شخص انتحار کننده بدهد. پس اگر شما توانستید شخصی را که می خواهد انتحار کند با دادن اندرز و نصایح قانع کنید به اینکه این عمل تو هیچ دردی را دوا نمی کند و حتی تو را از این رنج های جسمانی هم نجات نمی دهد، خدمت بزرگی به وی کرده اید.س
جائیکه روح شخص انتحار کننده قرار دارد، قسمتی از زمین است که هاله تاریکی روی آن را پوشانده و شخص انتحار کننده در داخل آن تاریکی به حال تنهایی و وحشت قرار گرفته است. این تاریکی و جدایی و اضطراب
و وحشت به میزان مدت عمر آن شخص می باشد که اگر انتحار نمی کرد در دنیا می ماند.س البته این حالت برایش قبل از دخول به عالم ارواح
رخ می دهد(حالت انتقال او با چنین وضع می گذرد). مؤلف پس از این پیام می گوید: توجه کنید ببینید چقدر مفاد این دو پیام، یکی پیام روح مترقی به مدیومی (ج-ف) و دیگری پیام روح دنیز برادلی، با هم مطابقت دارد. با اینکه این دو پیام از حیث مکان و زمان و ظروف و مدیوم با هم اختلاف دارند.س
ارتباط های آلان کارد که در جمعیت روحی پاریس، صحت مضمون این دو پیام را تائید می کند.س
الف-گفتگو با روح شخصی که در حمام سامارتین انتحار کرده بود:س
در حدود ساعت هفت از شب(۱۸۵۸,۴,۷) مرد زیبا رویی که سنش پنجاه ساله به نظر می رسید وارد حمام سامارتین پاریس می شود، از متصدی حمام نمره می خواهد وقتی که وارد نمره می شود، خروجش طولانی می گردد. متصدی حمام وارد نمره می شود می بیند آن شخص با تیغ خود را کشته است. چون هیچ آثاری از خود نگذاشته بود هویتش شناخته نمی شود.س
پس از گذشتن شش روز از این ماجرا، روح آن شخص در جمعیت روحی پاریس حاضر می شود و مکالمهٔ زیر با وی انجام می گردد.س
(س= سوال و ج= جواب)
س_ الان تو کجا هستی؟س
ج_ من نمی دانم کجا هستم، تو بگو من کجا هستم.س
س_ تو اکنون در جمعیت روحی هستی که به وسیله عده ای از علما برای حقیقتی درباره ارواح تشکیل شده است، و می خواهد عنایت بکنند و از حال تو آگاه شوند.س
ج_ من که نمرده ام زنده هستم و اکنون دارم در این صندوق خفه می شوم (منظور از صندوق جسدش بوده) مؤلف (کاردک) درباره این جمله روح می گوید با اینکه او مرده و روحش از جسدش جدا شده ولی همیشه گرفتار حرکت دورانی جسد مادی می باشد(یعنی روح او احساس می کند که از جسد مادی جدا نشده، ولی نمی تواند آن جسد را رها کند) به همین جهت افکار زمینی هم از او جدا نشده است، بنابراین او خود را مرده نمی داند.س
س_ چه کسی تو را وادار به حضور در این جمعیت نمود؟س
ج_ آیا من مرده ام؟ نه نخیر من همیشه در جسد هستم. ولی نمی دانید که چقدر رنج می کشم. من در این جسد خفه می شوم، پس یک دست رحیم و با محبت به من کمک کند.س
س_ چرا هنگام انتحار از خودت آثاری نگذاشتی تا تو را بشناسند؟س
ج_ من دیوانه بودم که از رنج فرار کردم و با عذاب روبه رو شدم.س
س_ آیا حالا هم خودت را دیوانه میدانی؟س
ج_ بلی آهن داغ بر زخمم نگذارید.س
س-آیا می خواهی نام و سن، شغلت و عنوانت را برای ما بگوئی؟س
ج-هرگز.س
س-آیا تو زن و فرزند داری؟س
ج-من دیوانه بودم، کسی مرا دوست نمی داشت.س
س-چه کار می کردی که تو را دوست نمی داشتند؟س
ج-بیشتر مردم مثل من دیوانه هستند، چون ممکن است آدمی دیوانه باشد که در میان عائله خودش هم کسی او را دوست ندارد.س
س-هنگام انتحار(خودکشی) احساس تردید و دودلی نکردی؟س
ج-خیر چون من تشنه مرگ بودم و می خواستم زودتر به راحتی برسم.س
س-آیا ترس از آینده ترا مانع از انتحار نشد؟س
ج-من به آینده معتقد نبودم. همان طوری که امید هم نداشتم. چون آینده به وسیلهٔ امید تحقق پیدا می کند.س
س-در آن لحظه ای که شعله حیات تو خاموش می شد، به چه فکر می کردی؟س
ج-من آن موقع فکر نکردم ولی فهمیدم شعله حیاتم خاموش می شود، ولی حیاتم پایان نیافت چون روحم اکنون به جسدم متصل است و احساس می کنم گرمی بدن، مرا با دندانهایش می برد و می خورد.س
س-احساس تو نسبت به مرگ کامل چیست؟س
ج-آیا چنین چیز امکان دارد که من کاملن بمیرم؟س
س-آیا لحظه مرگ را رنج آور می دانی؟س
ج-آن لحظه رنجش خیلی کمتر از آن بود که بلافاصله پس از انتحار به آن مبتلا شدم. فقط رنج جسد بود.س
کاردک دربارهٔ سخن اخیر این روح سئوال زیر را از روح (قدیس لوبس) می کند.س
س-مقصود این روح از این جمله که( لحظه مرگ، رنجش کمتر از آن بود که من بلافاصله بعد از مرگ دچار شدم) چیست؟س
ج-چون روح در آن لحظه از حمل بار سنگین جسد خلاص شد، بلافاصله دچار شهوت الم و رنج می شود؟س
س-آیا این حالت همیشه در موقع انتحار هست؟س
ج-بلی روح شخص انتحار کننده احساس می کند که به جسدش متصل است. این احساس تا مدت باقیمانده عمر انتحار کننده ادامه دارد، چون مرگ طبیعی عبارت از نجات یافتن روح از رنج حیات زمینی است، و این انتحار به خود حیات لطمه می زند.س
س-آیا این حالت برای همه مرگهای غیر طبیعی است؟ که موجب کوتاه شدن مدت حیات طبیعی می گردد.س
ج-نه چنین نیست. انتحار(خودکشی) یک عمل خاصی است و روح هم نتیجه عمل خودش را می بیند، نه اعمالی که دیگران به وی تحمیل کرده اند.س
بعد هم کاردک در همان کتاب خود درباره این مکالمات چنین توضیح می دهد: شک در حادث شدن مرگ در نزد کسانی که به طور غیر طبیعی می میرند، معمول است. به خصوص در نزد آن ارواحی که در روی زمین اعتقاد به جهان پس از مرگ نداشته باشند.س
مثلا ما اگر از شخصی که به خواب مغناطیسی فرو رفته سوال کنیم که تو در خواب هستی؟ جواب میدهد خیر. جوابش هم منطقی است، اما خطای او متوجه سئوال کننده است که لفظ غیر مناسبی را اختیار کرده است، چون خواب در اصطلاح انسان ها معنایش این است که همه ملکات حواس ظاهری از ما متوقف باشند، در صورتی که آن شخص خواب رونده به وسیله مغناطیس فکر می کند، می بیند و درک می کند و حتی آزادی معنوی خود را هم درک می کند. بدین جهت است که جواب میدهد من نخوابیده ام.س
وضع مردمانی که غیر طبیعی می میرند به همین نحو می باشد. مرگ در نزد او این است که همه چیز را فراموش کند. پس وضع او مانند همان وضع شخص خواب رونده به خواب مغناطیسی می باشد، چون او هم همه چیز را می بیند درک می کند حرکت می کند، در نظر خودش او مرده نیست و به این وضع ادامه می دهد تا حالت ادراک جدیدی به وی دست بدهد.(یعنی روحش از جسدش فاصله بگیرد و رابطه اش قطع شود).س
پیام روح لوویه فرانسواسیمون
در شهر هاور در روز ۱۲فوریه سال ۱۸۶۳، انجمن روحی تشکیل شد. یک روح، بدون مقدمه این پیام زیر را نوشت (البته در لوحه حساس) شما به یک شخص مسکین که مدت زیادی است رنج می برد ابراز محبت کنید. امان از خلاء و از فضای خالی که اطراف مرا احاطه کرده است. من ناتوانم، ناتوانم، آیا کسی هست که به داد من برسد؟ خداوندا زندگی من در مشقت گذشت و من یک شیطان بدی بودم. در پیری مدت زیادی از گرسنگی رنج بردم، این بود که مشروب خوار شدم، هر کاری که خواستم کردم و عاقبت به مرگ متمایل گشتم و خودم را کشتم.س
خداوندا چه لحظه ای بود، چرا من خواستم به حیاتم پایان بدهم، در حالی که چیزی از عمرم نمانده بود، پس برایم دعا کنید تا اینگونه دیگر بعد از این خلاء و رنج را نبینم. این کسانی که شما از رنج آنان که به سوی شما برنگشته آگاهید، شما را سوگند می دهم و به سوی شما متوجه می شوم با اینکه شما نمی دانید من چقدر رنج می کشم. پس از شما می خواهم که برایم دعا کنید و برای من امکان ندارد که در این جلسه زیاد بمانم، من از یکی از اشخاص نیکی که در این جلسه هست می خواهم که برایم دعا کند.(فرانسوا سیمون لوپه)س
پیام روح مرشد برای مدیوم درباره رساله این روح به شرح زیر استس
این روحی که از ارتباط با شما فارغ شد، یک مرد فقیر بوده که در روی زمین از فقر رنج می برد، در نتیجه شجاعتش به وی خیانت می کند، به عوض اینکه به آسمان نگاه کند (یعنی به عنایت خداوند امیدوار باشد) خشم بر او مستولی می شود، خود را به دامن خمر می اندازد در نتیجه به منتهای یاس می رسد. و می خواهد خود را از بالای برج (فرنسوای اول) در ۲۲ ژوئیه ۱۸۵۷ به پائین بیاندازد، پس به این روح بدبختی که پیشرفت نکرده محبت کنید. اگر این شخص به آینده امیدوار بود، می توانست با آزمایشات دیگر خود را نجات دهد. پس برایش دعا کنید که خداوند او را ببخشد و برای او عمل پاکیزه آرزو کنید.س
کاردک اضافه می کند: در اثر جستجو در میان روزنامه ها، شماره ۲۳ ژوئیه ۱۸۵۷ را پیدا می کند و می بیند در آن نوشته (روزنامه عصر هاور) دیروز در ساعت چهار بعدازظهر کسانی که به تماشای برج رفته بودند در اثر یک حادثهٔ ناگهانی دچار ترس می شوند. جریان این بوده که مردی خود را از بالای برج به روی تخته سنگ های خیابان می اندازد و می میرد. معلوم می شود نامش (فرانسوا ویکتور سیمون لوپه) بوده است. بعد جسد او را به خانه یکی از دخترانش حمل می کنند که در خیابان (کوردیری) واقع بوده. آن مرد ۶۷ سال داشته است.س
بعد کاردک می نویسد با اینکه شش سال از مرگ او می گذشت، باز هم رنج او خاتمه نیافته است او همیشه خود را می بیند که خود را از برج پائین می اندازد و از فضای خالی مه آلود در زیرش می ترسد. او نمی داند این وضع تا کی ادامه دارد؟ و همین عدم آگاهی رنج او را بیشتر می کند. چه کسی کیفیت این عذاب ها را برای ما کشف کرده. آیا ما خودمان اختراع کرده ایم؟ یا اینکه خود همان اشخاصی که دچار این عذاب ها هستند. همان طوری که ارواح دیگر سعادت خود را برای ما می گویند. وجود همین حقایق بهترین دلیل بر رد گمان باطل آن اشخاصی است که خیال می کنند ما قربانی اوهام خویش شده ایم.س
مکالمه با روح ماری که به خاطر مرگ فرزندش انتحار(خودکشی) کرده بود
در ماه مارس ۱۸۶۵ خانمی بود که در یک قصبه کوچکی در نزدیکی پاریس زندگی می کرد و به واسطه بیماری فرزندش دچار رنج و محنت بود. فرزندش ۲۱ ساله بوده، مرض خطرناکی داشته. هنگامی که جوان احساس می کند مرگش نزدیک شده، مادرش را صدا می زند او را به آغوش می گیرد. مادر در حالی که اشک می ریخته می گوید: فرزندم من از تو زود تر خواهم مرد زیرا نمی خواهم بعد از تو زنده بمانم. از اتاق فرزندش خارج می شود در حالی که سرش را میان دو دستهایش خفه کرده بود. مردمی که شاهد این جریان بوده اند تصور می کنند گفته های مادر در اثر انفجار غم و غصه بود و بزودی آرام می شود، ولی به محض اینکه فرزند فوت می کند، به دنبال مادر می روند و او را در انبار غله خانه پیدا می کنند که خود را حلق آویز کرده و مرده است، جسد مادر را با جسد فرزند به خاک می سپارند. چند روز پس از وقوع این حادثه، روح پسر در جلسهٔ روحی حاضر می شود و مکالمات زیر با وی انجام می گردد.س
س- آیا می دانی که مادرت در اثر غصه از دست دادن تو انتحار کرد؟س
ج- بلی می دانم اگر این مصیبت مادرم نبود، من به زودی سعادتمند می شدم. این مادر بیچاره نمونه، از تحمل رنج دوری موقت من ناتوان شد، متاسفانه این راه را انتخاب کرد که با پسرش که بسیار دوست می داشت در یک قبر باشد. در صورتی که امکان داشت این دوری از هم، زیاد هم طولانی نباشد؟ اگر تسلیم شدن به مشیت خداوند روح او را پر می کرد و اگر او در حال تواضع از خداوند صبر می خواست، بهتر می توانست خود را پاک کند، با پاکی قدم به جهان روحی بگذارد، پس برای او دعا کنید، بلی برایش دعا کنید، ای مادران، مبادا از رفتار مادر من تقلید کنید و به مرگ اسفناک او متأثر بشوید.س
تصور نکنید که محبت او به من بیش از محبت سایر مادران به فرزندان خود بوده است. هرگز محبت او بیشتر نبود، بلکه او شجاعت و تسلیم نداشته است.س
پس ای مادرانی که به سخن من گوش می دهید، هنگامی که حالت احتضار فرزندان خود را می بینید به خاطر بیاورید که آن ها به ملکوت اعلی می روند تا به تدریج به سوی آن مجد جاودانه حرکت کنند.(بنیامین ک.)س
پایان قسمت اول
منبع:س
کتاب «انسان روح است ، نه جسد»، جلد دوم
نویسنده : دکتر رئوف عبید
ترجمه کاظم خلخالی
کد ثبت در آرشیو اندیشه آنلاین آلمان:س
hkshk v,p hsj ki üsn-rslj h,g-svk,aj htvhn hkpjhvd