مقدمه
از آنجا که نیل فلیپ، نویسنده کتاب «تاریخ اسطوره ای مصور جهان»، مقدمه ای نسبتن طولانی بر کتاب خود نوشته است، برای آنکه مطلب خسته کننده نباشد، آن را به دو بخش تقسیم نموده، در اختیار علاقمندان قرار دادیم. در اینجا، بخش دوم از مقدمه نویسنده را ارائه می دهیم.س
مقدمه نویسنده (ادامه مطلب)س
مادر معظم
الهه ها نيز در امر خلقت، نقشی به سزا داشته اند. بعد از آنكه اوتزيتی[46], خدای خالق سرخپوستان(قبيله)كرس[47] از جنوب غربی ايالات متحده آمريكا , جهان را از لخته خون خود خلقت می كند , دختر خود اياتيكو
[48]
و خواهر خود را می فرستد تا زمين(خاك) را حاصلخيز نمايند. اين دو , سرود خلقت را می خوانند و همراه آن، بذر و تصوير اين سروده را كه از زن عنکبوتی دريافت داشته اند، بر روی زمين می پراكنند.س
يكی از عناصر اصلی افسانه های سرخپوستان شمال آمريكا. مادر زمين (مادر خاك) می باشد . اسموهالا
[49], بنيانگذار مذهب رويايی واناپام
[50]
(مربوط به اواسط قرن نوزدهم) چنين می سرايد:س
س" شماها می گوئيد, من بايد زمين را شخم بزنم! آيا بايد يك چاقو بردارم و سينه مادرم را ببُرم؟ در اين صورت وقتی بميرم, او نيز مرا در آغوش نخواهد فشرد، لذا آرامش نخواهم يافت. شماها می گوييد, بايد زمين را بكنم و بدنبال سنگهای قيمتی بگردم , آيا بايد زير پوست او , استخوانش را جستجو كنم؟ و وقتی بميرم نتوانم به بدن او باز گردم تا مجددن بتوانم متولد شوم. شماها می گوييد , من می بايست چمنها و علفها را كوتاه كنم و از آن ( برای حيوانات) علوفه تهيه نموده به فروش برسانم، و مانند آن مرد سفيد پوست ثروتمند شوم. اما من چگونه می توانم جرأت كندن موهای بدن مادرم را داشته باشم."س
علیرغم رابطه آشكار، مابين حاصلخيزی خاك و انسانها, زمين (يا خاك) هميشه مونث نيست. برای مثال، مصريان, گب[51] را بعنوان خدای زمين و خواهر او نوت[52] را بعنوان خدای آسمان می پرستيدند.س
در هندوستان می شود همه (آنچه را)جادوی كامل می ناميم، نزد ماهادوی[53], الهه بزرگ يافت . اين زن، همسر شيوا می باشد و در قالبهای پارواتی[54] مهربان, شاكتی[55]
و يا اوما
[56] و يا با عنوان دورگای[57] سنگدل يا كالی[58] مورد ستايش قرار گرفته است. شانکارا[59]
(قرن نهم ميلادی) درباره اين بانو چنين می نويسد:س س" دستان او سعادت و درد را در خود داشت . سايه های مرگ و اكسير فناناپذيری، متعلق به تو می باشند (ای الهه بزرگ) " .س
ايشتار-اينانا
[60], الهه بزرگ قوم باستانی مزوپوتامی[61] نيز دارای هر دو جنبه , سعادت (بخشی) و يا رنج(عامل رنج بودن) (خير و شر) بوده است. وی هم خدای جنگ بوده و هم خدای عشق. جنبه های متضاد وی در منظومه حماسی گيلگامش[62] چنين تشريح شده است: " در ابتدا آن زن (الهه عشق) گيلگامش را می پرستيد و وقتی گيلگامش دست رد به سينه وی زد, او (الهه عشق) با سنگدلی از وی انتقام كشيد.
س
ايسيز[63] مصری را می توان در فرهنگ اسطوره ای رُم نيز يافت. زمانيكه لوچيوس[64] قهرمان يكی از رُمانهای آپولئيوس
[65] به نام "الاغ طلايی" همان ايسيس مصريی می باشد كه خود را بعنوان يك الهه بزرگ، چنين معرفی نموده است:س
س " .. .. . من مادر خلقت,ارباب همه عناصر, اصل و منشأ آنهايی كه بعدها بدنيا خواهند آمد, بالاترين الوهيت, الهه ارواح, صاحب آسمان, نمونه بارز الهه ها و خدايانی كه به اشاره آنها از بالای آسمان ,خير و نيكوكاری بر درياها حاكم می شود, و با قدرت مهرانگيز آنها، فرياد جانكاه ساكنان دنيای اموات آرام می گيرد , هستم."س
پيوستگی جهان
در اسرار الويسيس[66] , الهه ای بزرگ , نقطه ثقل مذهب يونانی می باشد. مراسم مذهبيی كه فقط افراد ويژه ای حق شركت در آن را داشتند, در افسانه مادر زمين, دميتر[67] و دختر او پرسه فونه[68] كه بوسيله هادس ربوده و به دنيای اموات برده شده بود, به چشم می خورد. چنين اسراری به عقيده يونانيان , جهان را يكپارچه نگاه داشته اند. اين عقيده، نمايانگر آنست كه از افسانه، برای پيوستگی و يكپارچگی جهان نمی توان صرف نظر نمود. در اين رابطه می توان از مار كيهانی فونها[69]
در داستان خلقت(كه خود را برای محافظت از زمين به دور آن حلقه كرده است) و داستانهای "زمان رويايی " ساكنين اوليه استراليا، مانند اسطوره های گونوينگو
[70] از قبيله لومالوما [71]
نيز نام برد. (به عقيده برخی) اين اسطوره ها خيلی بيشتر شبيه به داستانهای سرگرم كننده می باشند (تا حقيقت)؛ اين داستانهای اسطوره ای "سند مقدس زندگی " می باشند كه برای فهم كامل آنها می بايست به زمان جاودان قدم نهاد. به همين صورت, اسطوره هايی كه مراسم مذهبی ناوايوها
[72] مانند مراسم "راه كوهستان" و آئين نقاشی شنی "قوم مقدس" زمينه آنها هستند, هويت ناوايوها را تعريف می كند. در انتهای چنين مراسم مذهبي , جهان از نو به شكل زيبايی بنا می شود. بعد از آنكه جاسپر بلوسنيك[73]
جريان مراسم مذهبی –پزشكی (قبيله) وينه باگو[74]
(جاده زندگی و مرگ) را با نژادشناسی به نام پاول رادين[75] در ميان گذاشت, وی موفق به حل و گشودن يك راز (اساسی) شد كه سّری از نوع اسرار بسيار بزرگ بود. اين راز از نوع سر الويسيس بود, که در مورد آن چنين گفته می شد: " آن را كاملن سری و مخفی نگاه دار" . (از آن نوع كه می گويند) اگر آن را لو بدهی، جهان به آخر خواهد رسيد و همه خواهند مرد. اين پنهان كاری و رازداری برای افراد مطلع از اسرار الويسيس امری واجب بود. از اينرو اين اسرار چنان مخفی نگاه داشته شده اند كه ما امروزه فقط اطلاعات باقيمانده كوچكی از آن مراسم , به عنوان نقطه اتكايی برای درك مفهوم آن و آنچه در اين اسرار رخ داده, در دست داريم .
س
قهرمانان و پيشتازان تمدن
يك چنين افسانه های از هم گسیخته ای، به ما می گويند كه چگونه دمتر[76]
كه در پی يافتن دختر خود در قصر پادشاه، كاری برای خود می يابد, پسر پادشاه را در آتش خداوندی قرار می دهد تا فناپذيری وی نابود شود و زندگی جاودانه يابد. ولی قبل از آنكه وی مراسم مذهبی را به انجام برساند , به نحوی در اين كار مزاحمت ايجاد می شود. يك حادثه ديگر شبيه به اين, در اسطوره شناسی مصر نيز يافت می شود. در اينجا الهه ايسيز[77] در جستجوی همسر خود، اوسيريز[78], نديمه فرزند يك پادشاه می شود. در اين داستان مصری، سرانجام كودك می ميرد , اما در داستان يونانی, (به همين مضمون ) آن پسر بچه كه تريپتولموس[79] نام داشته, برای بشريت فردی نيكوكار و خير می شود: دمتر به او يك گاوآهن و مقداری غله می دهد و به او كشاورزی را نیز می آموزد و او نيز اين علم را برای انسانها به ارمغان می آورد. ضمنن تريپتولموس در هلويسيس برای خود دارای مراسم نيايشی و معبد خاص بوده است.س
موضوع "علم خدادادی" را می توان در تمامی اسطوره های سراسر جهان يافت. پرومتئوس[80]
يونانی, اجداد آبورجينها[81], لون من[82] (به مفهوم مرد تنها) ماندانها, كوئتزل كواتل[83]
آزتكها, مائويی[84] پولينزها، همگی به انسانها، نحوه زيستن بر روی كره زمين را آموختند.س
در كنار چنين افرادی كه موجب بوجود آمدن تمدن بودند, قهرمانانی نيز يافت می شدند كه با تقوی و پرهيزكاری و بعضی اوقات هم با اشتباهات و خطاهای خود , برای انسانها، نقش سرمشق و الگو را بازی می نمودند. نيمه خدايان يونانی مانند هركول و تسئوس[85]
نيز بعنوان مدلی برای زندگی بشری مطرح بوده اند. رامای[86]
هندی نه تنها مورد تقديس و پرستش هندوان است بلكه داستانهای او تبديل به منظومه حماسی-ملی-بودائی تايلند شده اند. آرتوز[87] كلتی، نقطه ثقل افسانه هايی است كه در آنها اسطوره های كلتی و فضيلت و پرهيزكاری مسيحی در هم آميخته است. هشت فناناپذير تائويستها[88] نمايانگر آنست كه انسانها می توانند به مرحله خدايی و الوهيت برسند. اين افراد فناناپذير در تلاش برای نائل آمدن به كمال خود, به يك زندگی طولانی بدون مرگ در زمان زمينی , دست نمی يابند بلكه زندگی جاودانه در زمانی بی نهايت در آسمان را از آن خود خواهند نمود.س
مرگ و جهان اموات
در انتهای زمان هر يك از ابنای بشر, مرگ در انتظار است. اغلب اسطوره شناسيها، مويد اميد به آن است كه در ماوراء اين جهان, دنيای ديگری وجود دارد و اين امر، مركزيت موضوعات اسرار الويسیس را تشكيل می دهد. مصريان نيز اميدوار بودند كه مجددن متولد شوند و يك زندگی جديدی را در پهنه دريا كه آن را بعنوان تصوير ايده آل مصر تلقی می نمودند آغاز نمايند. وايكينگها
[89] تصور می نمودند، جنگجويانی كه در جنگ كشته شده اند, در سرای طلايی سالن پيروزی، با خدايان به جشن و پايكوبی خواهند پرداخت.س
ورجيل[90]
حكايت می كند، قهرمانی به نام آئنئاس
[91], پدر خود، آنچيسز[92]
را در بهشت برزخ می يابد. اما وقتی او را در آغوش می گيرد، متوجه می شود كه وی از جسميت مادی برخودار نيست، بلكه چيزی مانند هواست. آئنئاس مشاهده می كند كه چگونه ارواح، گردهم آمده، از آب فراموشی می نوشند تا بتوانند زندگيهای سابق خود را از ياد برده, مجددن به دون (زندگی) باز گردند. وی از آنچيسز سئوال می كند:
س
س " اينها به چه مفهومی است؟ "س
و وی برای پسر خود توضيح می دهد:
س
س " در ابتدای جهان، تنها نيكی و خير بود و بشريت جز نيكی قادر به انجام كاری ديگر نبود.ديگر آنكه تنها معدودی از ارواح می توانند در زندگی برزخی خود به آرامش دست يابند و در پی آن , كامل شدن چرخه زمان را انتظار بكشند تا مجددن به روحی پاك مبدل شوند. "س
گوارايوهای[93]
بوليوی، از آزمون روح، پس از مرگ حكايت می نمايند. طبق روايت اين اقوام , روح می بايست بين دو راه, يكی را كه به تاموئی[94] پدر بزرگ در غرب می انجامد, انتخاب كنند. يكی از اين راهها، پهن است و راحت می توان در آن پيش رفت، اما آن ديگری باريك و خطرناك است. اما روح می بايست راه سخت تر را برگزيند و بسياری از آزمونهای ديگر را نيز با موفقيت پشت سر نهد تا بتواند به هدف برسد. اين ارواح پس از آنكه به مقصد رسيدند و در حمام نوسازی (دگرگونی) پدربزرگ پاك شدند, دوباره جوان می شوند و می توانند در سرزمين غربی، شادمانه به شكار و عشق ورزی و زندگی بپردازند.س
افسانها نه تنها از آنچه بعد از مرگ اتفاق خواهد افتاد سخن می گويند بلكه نحوه ورود مرگ به جهان را نيز مشخص می نمايند. برای مثال زولوها[95] در اين مورد چنين می گويند: خدای خالق اونكولونكولو[96] (بزرگ بزرگ) يك آفتاب پرست به نام اوموابو[97]
را مأمور می كند تا به انسانها بگويد آنها نخواهند مرد و زندگی جاودانه خواهند داشت, ولی يك مارمولك به نام اينتولو[98] با خبری ديگر، از وی سبقت گرفته به انسانها می گويد: شما بايد بميريد. ( و چنين می شود كه مرگ وارد زمين می شود. مراجعه شود به داستانهای داخل كتاب. مترجم) .س
داستانهای ديگری از قهرمانانی مانند مائويی, گيلگامش و يا برادران دوقلوی خداگونه ماياها كه بدنبال چيره شدن بر مرگ بودند, حكايت می كند.
س
در جستجوی رمز زندگی جاودانه, قهرمان سومری به نام گيلگامش[99]از اقيانوس مرگ عبور می كند تا تنها بازمانده طوفان نوح, فردی به نام اوتناپيشتيم[100] را بيابد و برطبق پندی كه او به گيلگامش می دهد، وی به عمق آب دريا فرو می رود و گياه زندگی را از اعماق دريا بيرون می آورد. اما يك مار، دوباره آنرا می ربايد. در پی اين امر , اوتناپيشتيم به گيلگامش می آموزد كه : " زندگیی كه تو بدنبال آن هستی, بدست نخواهی آورد.! زيرا زمانيكه خدايان, انسان را خلق نمودند, مرگ را نيز با او همراه كردند.. .. .. هيچ چيز بطور جاودانه دوام ندارد."
س
و در يك قطعه كوتاه شعر آزتكی كه احتمالن برای كوئتزال كواتل سروده شده, چنين آمده:س
س " آيا می تواند اين امر، حقيقت داشته باشد كه شخصی بر روی زمين زندگی كند؟س
نه برای هميشه روی زمين ؛س
فقط مدت زمانی كوتاه در اينجا.
س
هركس می شكند.س
طلا می شكند.س
پرهای كوئتزال پاره خواهند شد.س
نه برای هميشه روی زمين.س
تنها مدت كوتاهی در اينجا."
س
در جهانی كه تنها چيزی كه در آن ايمن است, نا امنی می باشد, اسطوره های بزرگ (به ما) خرد و تسلی خاطر اعطا می نمايند و راه را به سوی بازوان الوهيتی ناشناس هموار می سازند.س
نیل فیلیپ
پایان بخش دوم-بخش آخر