سخنی با خوانندگان
دوستان و خوانندگان محترم اندیشه آنلاین آلمان، از شماره بیست و سوم به بعد، بخش «تاریخ اسطوره ای مصور جهان» را بر بخشهای دیگر این نشریه اینترنتی افزوده ایم. دلیل چنین تصمیم مهمی، در این امر نهفته است که به عقیده من، داستانهای اسطوره ای ، در واقع بخشی از تاریخ جهان می باشند که بدرستی در رده بندی زمان، در جای خود قرار نگرفته اند. با این حال، اگر نحوه تجزیه و تحلیل صحیح آنها را بیاموزیم و با دیدی صحیح و از زاویه ای درست به این داستانها بنگریم، با شگفتی در خواهیم یافت که هنوز با اینکه بخشی از آنها مفقود شده، در دست نیستند و آنچه باقی مانده، کمی مخدوش است، با این حال، حقایق زیادی در آنها یافت می شود. حقایقی که با درک صحیح آنها، به توالی تمدنهای پیشین پی می بریم و بدین سان، قادر خواهیم بود تا حدودی، با زندگی، عقاید مذهبی و روابط انسانهای آن زمانها با یکدیگر آشنا شویم. این تدقیق علمی، ما را در درک این امر یاری خواهد داد که انسان همیشه در همه ادوار ، همین بوده که هست. بسیاری از این تمدنها، به دست خود انسانهای آن دوره از بین رفته، و بر اثر حرص ، طمع، زیاده خواهی و تحمیل عقیده ، نسلهای زیادی نابود شده اند. در هر حال، وجود انسان
در همه ادوار بر روی این سیاره آبی رنگ، یک مفهوم داشته و آن، تلاش برای کسب بخشی از کمال
و پختگی روحی لازم بوده است، که لااقل او را بجایی برساند که دیگر لازم نباشد به این منطقه نا امن و خشن مادی بازپس فرستاده شود.
س در این رابطه ، چیزی که هنوز تقریبن همه افراد بشر از آن بی خبر می باشند، این است که برخی از افرادی که در این داستانهای اسطوره ای، سخنی از آنها به میان آمده است و یا خود، بازیگر اصلی وقایع بوده اند، همواره به زندگی های زمینی می آیند و میروند، تا زمان و یا مأموریتشان به پایان برسد.
س
همه مقالاتی که از این پس، در این بخش از اندیشه آنلاین آلمان خواهید خواند، برگرفته از کتاب «تاریخ اسطوره ای مصور جهان» از نیل فیلیپ می باشد که در سال ۲۰۰۵ میلادی، از آلمانی و انگلیسی به فارسی ترجمه نمودم. درست به همین دلیل است که برخی نامها با تلفظ انگلیسی آمریکایی و برخی با تلفظ آلمانی می باشند. در این داستانها با خدایان، نیمه خدایان، پریان ، جن ها و دیوهای زیادی آشنا می شویم. وقایعی که فیگورهای این داستانها می آفرینند، گاه محسورکننده و گاه رعب آور هستند. اما در هر دو صورت، همانطور که اشاره شد، بخشی از حقایقی می باشند که روزگاری، کمابیش، بطور قطع و یقین بر روی زمین به وقوع پیوسته اند.س
اطمینان دارم، این بخش برای بسیاری از خوانندگان، جذاب خواهد بود و هواداران خود را جذب خواهد نمود.
س
برای شروع، مقدمه نویسنده کتاب را در دو قسمت ارائه می دهیم و در شماره بعد، مقدمه ای که من، خود بر آن کتاب نوشته ام را بازتاب خواهیم داد، تا خوانندگان، با اساس آنچه قرار است عنوان شود، آشنا شوند. از آن پس، در هر شماره به تدریج، داستانهای اسطوره ای کشورهای مختلف را ارائه خواهیم داد. برای این منظور، از اسطوره های یونان شروع خواهیم نمود، زیرا اکثر ایرانیان، حداقل با اسامی اِلمنتهای این حکایات، آشنا هستند و جسته و گریخته چیزهای در آن مورد شنیده اند.س
با امید به آنکه این بخش از نشریه اینترنتی اندیشه آنلاین آلمان- پلتفرم دانشگاه سیرکمال، مورد توجه قرار گیرد.س
با تشکر، فرامرز تابش- اندیشه آنلاین آلمان
مقدمه نویسنده
قصه گفتن در طبيعت انسان نهفته است و ريشه هر تمدنی در داستانهايی قرار دارد كه ما آنرا اصطلاحن افسانه می ناميم. اين افسانه ها با ما از آغاز و پايان جهان سخن می گويند, از خلقت انسان, از خدايان و قهرمانان . با پيشرفت تمدن (جوامع بشری) اين داستانها , خرافات و يا قصه هايی سرگرم كننده تلقی شده اند, در صورتی كه آنها چيزی بيش از اين هستند. داستانهای اسطوره ای , در واقع تصوير روح می باشند كه اغلب در ابياتی شگفت انگيز بيان شده اند . در مصر باستان تا سراسر رم و يونان, در آفريقای غربی تا سیبيری, از جهانبينی هندوئيسم , از براهمان و حلقه بی نهايت خلقت تا "زمان رويايی" ساكنان اوليه استراليا, در همه جا موضوع يك چيز است. انگيزه و چهارچوب همان است. در همه جا بحث بر سر اسرار زندگی و مرگ است. اقوام مختلف در افسانه های خود شرح می دادند كه زندگی آنان حامل چه پيامی است و آشكار كننده چيست. (به يك كلام) افسانه بازتاب روح يك قوم است.س
اسطوره چيست؟
میتوز[1] كلمه ای يونانی است و مفهوم آن "حكايت, داستان و افسانه يا اسطوره" می باشد. بسته به آنكه به اين كلمه از ديد يك شخص مذهبی, يك انسان شناس, يك روانشناس , يك نژاد شناس و يا يك منتقد ادبی نگاه كنيم , مسلمن مفهوم آن نيز تغيير می كند. به همين صورت , تعبير و تفسير يك داستان اسطوره ای با بيان يك مفهوم مشخص , مانند ترجمه و يا تبديل يكی از سوناتهای شكسپير به نثری اصولی , غير ممكن است. همانند اشعار , داستانهای اسطوره ای, جهان را با تصوير و سمبلهای گوناگون تفسير و تعبير می نمايند و می توانند بر حسب راويان و ارتباط (موضوعی)خود، بطور متفاوتی عرضه شوند. اسطوره ها , تعاريف علوم طبيعی , يك فرمول و يا جملات آموزشی نيستند، بلكه داستانهای سمبوليك قابل تغيير می باشند.
س
اسطوره و زمان
بسياری از افسانه ها از وجود يك خدای خالق مانند رع-آتوم مصری كه قبل از شروع زمان وجود داشته سخن گفته اند. در جريان خلقت, كلمه(ناميدن) و عمل (برای مثال شكل دادن انسان از گل رُس يا از خاك) مشتركن نقش بازی می كنند. اغلب، چرخه زمان در علم اسطوره شناسی, بوسيله يك رخداد مشخص به جريان می افتد . در مصر اين عامل, فرياد يا صدای بنو[2] (ققنوس) بر روی صخره اوليه می باشد. وقتی زمان، يكبار به حركت در می آيد, خط سير آن مستقيم و بی پايان نيست. عمر زمان هر جهان (كه خلق می شود) روزی به پايان می رسد و دوره جديد خلقت مجددن آغاز می شود. ميرسئا الياده[3] اين امر را "افسانه بازگشت جاودانه" ناميده است. افسانه های آزتكها[4], ماياها[5]و سرخپوستان آمريكای شمالی (برای مثال سرخپوستان ناوايو[6]، دنيای كنونی را پنجمين دوره زمان جهانی می دانند. نزد ناوايوها, چهار جهان پيشين در زير اين جهان قرار دارند كه از درون آنها بشريت بيرون آمد. طبق عقیده آزتكها, چهار خورشيد، خلقتهای پيشين را روشنايی می دادند و دنيای كنونی , دنيای خورشيد ناهويی اُلين[7] است كه از دميدن خداوند كوئتزال كواتل[8]("مار پردار" يا "مار پرسبز") از بالای آسمان بوجود آمده . ماياها زمان شروع دوره خلقت كنونی را در سيزدهم آگوست ۳۱۱۴ قبل از ميلاد مسيح می دانند و رخدادهای مختلفی را تا سال ۴۷۷۲ بعد از ميلاد پيش بينی می نمايند, ولی در هر حال جهان را جاودانه نمی دانند. در كتاب مقدس ماياها , چيلام بالام[9] چنين آمده است:
س
س" همه ماه ها (كره ماه) , همه سالها , همه روزها, همه بادها پايان می يابند, دگر خونی ريخته نخواهد شد, دگر جنگی نخواهد بود و تاج و تخت و قدرت دست به دست نخواهد شد. زمانی كه در آن، آنها توانستند ثنويت را ارائه دهند محدود است, زمانی كه در آن خورشيد می درخشيد محدود است. زمانی كه در آن ستارگان می درخشيدند محدود است, زمانی كه خدايان , كه در ميان ستارگان زيسته و از آنجا به تفكر در مورد امنيت انسانها و داوری در مورد آنها می پردازند محدود است."
س
حتی فلسفه دوگانه زرتشتی با "خدايانی مقابل يكديگر" كه همان اهورا مزدا (خير) و اهريمن(شر)باشند, شروع خود را با تولد اين خدايان دوقلو از سوروان[10] كه خدای جاودانگی می باشد می يابد.
س
زمان, آنطور كه ما آنرا بعنوان زمان محدود خلقت می شناسيم, تنها يك فريب (توهم) اهورا مزدا, برای محدود نمودن قدرت اهريمن می باشد. (طبق اين جهانبينی) در انتهای تمام زمانها, جهان، تصفيه خواهد شد و يك خلقت جديد , همانطور كه در افسانه های شمال (اروپا) آمده , به زندگی فرا خوانده خواهد شد.س
طوفان نوح
بسياری از اسطوره ها, مانند راگناروك[11] (شفق صبحگاهی خدايان) از نابودی اين جهان سخن به ميان آورده اند. به همين صورت طبق بسياری از گزارشها, در زمانهايی, خدايان نسبت به انسانها خشمگين شده، آنها را با يك طوفان و سيل سهمگين نابود ساخته اند. داستان طوفان نوح از انجيل، يكی از اين داستانها می باشد . اين حكايت متكی بر منظومه حماسی بابلی-سومری گيلگامش[12] می باشد كه در آن نواخ[13](كه همان نوح باشد) را اوتناپيشتيم[14] ناميده اند.
س
نزد يونانيان باستان , زئوس قصد نابودی انسانها را با يك سيل می نمايد. ولی پرومتئوس[15] در اين باره به دويكاليون[16] و پيرها[17]هشدار می دهد.
س
مانو[18] پدر اصلی هندو، بوسيله ويشنو كه در قالب يك ماهی به نام ماتسيا[19] ظاهر شده بود , قبل از شروع طوفان نوح نجات می يابد . افسانه طوفان نوح را می توان در پرو, چين, نزد ساكنان اوليه استراليا و در بسياری از فرهنگهای سرخپوستی يافت. برای مثال می توان به داستانهای اسطوره ای ماندانها[20] اشاره نمود.
س
در قرن نوزدهم ميلادی نيز مردم شناسان در زربين[21] (صربستان) موفق به جمع آوری سلسله ای از داستانهای اسطوره ای اسلاوها[22] شدند كه در مورد كارانياتاز[23], تنها بازمانده طوفان نوح, كه بوسيله خدای نيرنگ باز شراب, كورنت[24] نجات يافته بود گزارش ميدادند.
س
خالق
تمامی افسانه های مربوط به خلقت، در سراسر جهان، با يكديگر هم خوانی دارند. جهان از روی نقشه و با اراده يك خدای خالق خلق می شود و انسان بر روی زمين قرار داده می شود تا در آنجا زندگی كند.
س
در داستانهای اسطوره ای ماندانها , خالق اول , و لون من[25] (به مفهوم مرد تنها) اردكی را مأمور می كنند تا با آوردن مقداری ماسه و شن از سيل اوليه (احتمالن منظور طوفان نوح است) خشكی را بسازد.
س
نزد آينوها[26] در ژاپن, خدای خالق، كاموئی[27] يك پرنده را مأمور می كند تا خشكی را خلق نمايد. نزد يوروباها[28], اوباتالا[29] كه پسر خدای معظم آسمان, اولورون[30] می باشد، يك حلزون را تكان می دهد و از درون پوسته آن، خاك بيرون می ريزد و يك كبوتر و يك مرغ، آن خاك را به همه جا پخش می كنند.
س
خدای بزرگ آفريقائيان, معمولن خود را مانند اولورون از مسئله خلقت كنار كشيده , آن را به جانشين خود می سپارد. در داستان اصلی اسطوره ای فونها[31] كه بوسيله كاهن اعظم "مراسم مذهبی آسمان" در داهومه[32] نگهداری می شد, خداوند نانا-بولوكو[33] كه خدايی دوجنسی(دوگانه) می باشد جهان را خلق می كند , و آن را به دختر خود ماوو[34] و پسرش ليزا[35] می سپارد. امروزه نانا-بولوكو تقريبن از يادها رفته است و جريان خلقت به حساب ماوو گذاشته می شود. آشانتيها[36] تعريف می كنند كه خدای خورشيد، اونيان كوپون[37] روزگاری با انسانها زندگی می كرده است، ولی چون پيرزنی او را مورد ضرب و شتم قرار می دهد , وی با خشم فراوان به آسمان باز می گردد و پيرزن با مشاهده اين واقعه، از فرزندان خود می خواهد تا هرچه هاون بدست می آورند، روی هم قرار دهند . آنها نيز چنين می كنند و از هاونها برجی می سازند كه تنها يك هاون كسر بوده تا اين برج به خدای خورشيد برسد. از اين رو، پيرزن به فرزندان خود دستور می دهد كه هاون زيرين را بيرون كشيده بر روی بالاترين هاون قرار دهند تا كسری جبران شود، ولی با اين كار برج بر روی هم فرو ريخته همه كشته می شوند.
س
زمانيكه انسانها بخواهند با خدای آسمان رابطه بر قرار كنند به خدای كم رتبه تری به نام آبوسوم[38] بعنوان ميانجی احتياج دارند . چنين خدايان واسطه ای، مانند خدای سرنوشت قوم يروبا[39] به نام اكسوی[40] حقه باز, باعث اتفاقات, بازيها و شوخيهايی در رابطه ميان خدايان و انسانها می باشند.
س
برای مثال اوباتالای خالق بوسيله يوروباها , بعنوان "پدر خنده" مورد تقديس بود.
س
در يكی ديگر از داستانهای افسانه ای ماندانها, خالق اول, خود را به شكل كويوته ی[41] حقه باز در می آورد. چنين خدايان خبيث و حقه بازی كه شكست ناپذيری آنها اصالت خود را از دست داده، به خباثت می انجامد را، در افسانه های سراسر جهان , از ديونيسوز[42] يونانی و لوكی[43] شمال اروپا تا سوزانووی[44] ژاپن می توان يافت.
س
موضوع ديگر , نگرانی خالق در مورد مخلوق خود می باشد. ويشنو، خدای هندوها , به دفعات، در مظهرات گوناگون به دنيا باز می گردد تا به انسانها در لحظات حساس كمك نمايد. وی در آخرين مظهر خود , اسب سفيد كالكين[45] در انتهای دنيای كنونی، يك دوره زمان جديد را به ارمغان می آورد.س
پایان بخش اول از مقدمه نویسنده