در این سری از داستانها، جعفرشهری به تشریح آداب و رسوم مردم ایرانزمین بخصوص تهرانیها در قرن سیزدهم هجری می پردازد. خالی از لطف نیست که با هم در هر مقاله به گوشه هایی از این آداب که امروزه دیگر باب نمی باشند ، نگاهی بیاندازیم تا با حال و هوای آن دوران تهران آشنا شویم. ضمنن باید در نظر داشت که جعفر شهری در کتابهای خود از نوع نگارش آن زمان با همان اصطلاحات استفاده می کند.س
حنابندان[۲۷]
س
در اینجا لازم است چند روز به عقب تر از روز عروسی برگشته بگوئیم سه چهار روز به عقد مانده که روز آن باز مطابق تقویم و ساعت معلوم میشد (حنابندان) انجام میگرفت و این اولین آرایش بود که با آن دختر، رسمن (نشان) شده در ردیف شوهر کرده ها در میآمد به این صورت که اگر اسباب عقد چند روز جلوتر فرستاده شده بود از همان حنای ارسالیی خانه داماد و اگر نه ،از طرف خود عروسان که آنرا یکی از زنان سفید بخت خریده بود ترتیب می یافت که از صبح زودِ روز حنا بندان[۲۸]
قوم و خویش ها از دو طرف که بعضی نان چائی[۲۹]خود را در خانه عروس میخورند، وارد شده ،دیگ بزرگ آش رشته ای بار گذاشته میشد و از نزدیک ظهر دوستان و همبازی ها و همسالهای عروس از جمله دختر همسایه ها، اگر مکتب رفته بود ،همدرسی ها و همشاگردی ها، دختر عموها، دختر دائی ها، دختر خاله ها، دختر عمه ها، که دعوت شده بودند وارد شده و پس از بزن و بکوب و رقص و نشاط و صرف ناهارِ (آ ش رشته خوران) که این غذا از شرایط پذیرائی حنابندان بود و آشش را هم حتمن باید با نعلبکی خورده (هُرت) بکشند، که خدا سررشتۀ چنان بختی را هم بدست آنها داده، همچه روزی را هم قسمت آنها نماید و دیگر نیت دارها هم نیت بکنند، اطاقی را مطابق جمعیت برای آن اختصاص داده، لنگ های قرمزی روی فرشها گسترده، عروس را بالای اطاق و دیگران را دور تا دور نشانده (مشاطه)ی حنابند لگن مسی بزرگی را که در آن حنا خیسانده یا طبق بعضی رسوم از خانۀ داماد بسر گرفته آورده بود، با داریه دنبک زدنِ مجلسیان و لی لی، لی لی کردن و رقصیدن و قِر دادن جلو پای عروس به زمین میگذاشت و یکی یک نقل به دهن حاضران گذارده کار حنابندان را شروع مینمود.س
این حنا را درهر خانواده طوری میگذاشتند که یکی تمام دست و پا را از پشت و رو حنا میگرفت و یکی یا انتهای انگشتان و عده ای کف دست و کف پا را با روی ناخنها و آنچه معمولِ بیشتر خانواده ها بود و مخصوصن متجدد مآبها به آن تمایل نشان میدادند فقط روی ناخنهای دست و پا بود، به اضافه ی گل و برگ ها و شکل و صورت هائی که مانند ماه و ستاره و خورشید وسیلۀ چوب نازکی به کف دست عروس میگذاشتند و نشانه هائی که بر قله های سر انگشتان از طرف کف دست و خط مچ هائی که از حنا برای او کشیده، دورش را با خالهائی زینت میکردند، که حنای کف دست را ( گُل)[ ۳۰]
و حنای دور مچ را ( برگ) و حنای دور ناخن را (غنچه) میگفتند.س
از این زمان دیگر عروس و اطرافیانش یعنی هر کسی که حنایش گذاشته میشد دیگر کاری نداشت جز آنکه پشت به پشتی داده پاهایش را دراز کرده، دست هایش را طوری که خراب نشود روی پاهایش بگذارد، که بعضی ها شوخی کرده میگفتند (اگر عروس سختشه، دست و پاشو نخ ببنده گردنش بندازه) که جوابش میدادند (دو سه شب دیگه گردن دوماد میندازه ) یا خطاب به دیگران (شب میرن گردن شووراشون میندازن) و جلوشان بزنند و بخوانند و برقصند و چیز دهن آنها بگذارند، که اگر هم مطرب دعوت شده بود این کار به عهدۀ مطرب واگذار شده، مجلس را او گرم مینمود. اما هرچه بود هرکه هرچه داشت از رقص و هنر و آواز در این حنابندان در طَـبَق اخلاص گذارده تقدیم میکرد که پیر و جوان و خانوم بزرگ، خانوم کوچک هم نداشته همه وادار میشدند.س
این سور و سرور همچنان دنبال میگردید تا حناها رنگ انداخته بخواهد شسته بشوند و در این وقت بود که مشاطه با آفتابه لگن که آفتابه ی آن را آب نیمگرم کرده پنج حبه قند و گلاب در آن ریخته بود وارد شده اول جلوِ مادر عروس و اگر بزرگ تر و مسن تر از او حنا گذاشته بود جلو او گرفته انعام میگرفت و با گفتن (مبارک باشد) و دعاهای دیگر امثال (حنابندان پسر، دخترهای دیگرت را ببینی. هزار تا از این حنابندان ها را پشت سر بگذاری) شروع به شستن حناها مینمود و از اینجاهم بود که رِنگ ضرب و داریه (دایره) و سر و صدای اهل اطاق و مطرب ها هم عوض شده ( بادا بادا بادا بادا، ایشالا مبارک بادا) زده میشد و پس از شستن حنای یکی دو بزرگتر مثل مادربزگ عروس و مادر داماد نوبت به عروس میرسید که پس از دریافت انعام کافی از مادرِ داماد و مادر عروس شروع مینمود و بعد از عروس ساقدوش ها و اطرافیانش که رسم شستن آنها هم چنین بود که دست یکی و پای دیگری را که دو طرف عروس نشسته بودند میشست و همینطور دور زده تا شستن به آخر میرسید و این از آن جهت بود که اولن تا رسیدن به شستن دست او یا پای این بزرگترهایشان انعام را حاضر کرده باشند و دیگر تبعیض و توفـیـری در میان نیامده، دلتنگی و کدورتی در جلو عقب کردن حاصل نشده باشد.س
جشن روز حنابندان که قسمت اعظم آن بعد از(حناشوران) بود که در فضای بازتر انجام میگرفت از جشن های پرشور و حالِ سنگ تمامی بود که با شیرینی و آجیل و میوه و بزن و بکوب مفصل همراه میگردید، از آن جهت که کمتر در آن غریـبه حضور به هم میرساند و مجلسی بود که دختران کم سن و سال پرشور و نوخاسته شرکت کرده هنرنمائی میکردند، خلاصه اگر عروس و داماد هم با هم قوم و خویش و بی رودربایستی بوده بهم مخلوط میشدند.س
س
[۲۷] اول روز رسمیت یافتن ازدواج. روزی که دست و پای عروس را با بستن حنا رنگین میکردند. اولین آرایش عروس.س
س
[۲۸] برگ سائیده درختی که چون در آب خیسانده مانند خمیر بر دست و پا یا مو نهند آنرا رنگین کرده قرمز روشن میکند. اسم رنگ حنائی از رنگ حنا که سرخ مخصوصی میباشد گرفته شده، مدت تأملش تا رنگِ کامل پس دهد دو ساعت میباشد، با آب نیز شسته میشود.س
س
[۲۹] اسم صبحانه.س
س
[۳۰] با این جمله که ( تو که حموم رفتی یک گل حنا هم می خواستی کف دستت بزاری).
س
منبع:س
طهران قدیم
جعفر شهری
xivhk rndl_pkhfknhkکد ثبت در آرشیو فصلنامه