مقدمه
همانطور که در شماره پیش در بخش اول این مقاله بدان اشاره شد، هدف از ارائه این مطلب، آنست که برای عموم، مکانیزم عملکرد یک خودیت واقعی، در بعد کوانتمی یک انسان، روشن شود. زیرا همیشه سهل ترین کار آنست که تقصیرکار، شخص و یا نیروی خارج از وجود یک انسان قلمداد شود. بررسی علمی مقوله شیطان، دارای دو اهمیت می باشد. اول آنکه شخصیت مجزا و واقعی این موجود و افکتی که بر جهان هستی دارد روشن می شود و دوم آنکه از شدت خرافه نسبت به مسائل درگیر با این مقوله کاسته می شود. اهمیت این امر برای انسان آنستکه بداند خود، مسئول رفتار، نیات و افکار خودش است و هرکس پاسخگوی منحصربفرد در این رابطه می باشد.س
در شماره پیش به بررسی نظرات استاد الهی
در مورد این مخلوق پرداختیم و بخشی از نظرات منصور حلاج نیز ارائه شد. در اینجا به ادامه بحث پیرامون مقوله شیطان پرداخته، نظرات دیگری را نیز مورد تدقیق قرار می دهیم.س
ادامه اظهارات منصور حلاج در مورد شیطان (عزازیل)س
س۱۷ -………..اگر تا ابد مرا به آتش عذاب كند غير از او سجده نكنم, ذليل و خوار انسانی نشوم, ضد او را نشناسم. ادعای من دعوی صادقانه است.س
س۱۹ - چون اشياء به اضدادشان شناخته شوند و پيراهن نازك از موی بز سياه بافته می شود ملك، نيكيها را عرضه می كند و به نيكی كننده می گويد: اگر آنرا انجام دهی پاداش می گيری . ابليس زشتيها را عرضه می كند و می گويد: اگر آنرا انجام دهی پاداش مرموز می گيری , پس كسی كه زشتی را نشناخت نيكی را نشناسد.( قانون ضدين)س س۲۰ - با ابليس و فرعون در باب فتوت(جوانمردی) مناظره كردم, ابليس گفت: اگر آدمی را سجده می كردم, اسم فتوت از من می افتاد.س
س۲۸ - حق سبحان به او گفت: اختيار از آن من است و نه از تو. گفت: همه اختيارات و اختيار من مال توست, تو مرا اختيار كرده ای ای بديع(در اینجا به مفهوم نادر و کمیاب است) ’ اگر مرا از سجود آدم منع كردی , تو منع كننده هستی,
اگر در اين گفته خطا كردم, مرا از خود مران, تو شنوايی اگر بخواهی كه او را سجده كنم, من مطيع هستم,
عارفين را نمی شناسم, تو را از خود می شناسم.س
س۳۴ - فصحای قوم درباره آن خاموش شدند’ عرفا در باره آنچه آموختند عاجز شدند’ او داناتر بر سجده بود و به وجود (خدا) نزديكتر بود’ سخی تر به سعی’ وفادارتر به عهد و پيمانها و به معبود نزديك تر بود.س
از سخنان حلاج در باره شيطان می توان نتيجه گرفت كه عزازيل رانده شده, خود از عاشق ترينهاست كه جز به معبود خود يعنی خدا به كس ديگری اعتنايی ندارد. مقرب بوده و مغرور است به آنكه اگر در آتش تا ابد بسوزد، دست از ادعای خود يعنی پرستش خدای يكتا
برنخواهد داشت و جز او بر كسی سجده نخواهد كرد. آيا اين خود, عين يكتا پرستی نيست؟ درست است که ابليس می بايست به امر خداوند سجده می كرد و نه بر نوع آدم، اما در مقام مقايسه با اکثرمردمان اين عصر که جز بر ماديات و سيم و زر و تجملات، بر چيز ديگری سجده نمی كنند و اكثرن خدايی را هم نمی شناسند و اغلب نمی خواهند راجع به آن بشنوند, حال چه رسد به آنكه به او بينديشند , بايد گفت شيطان خطای چندانی نداشته، آنهم بعد از آنكه آن عظمت خداوند را ديده و مدتهای مديدی از مقربان و از روسای فرشتگان درگاه بوده است.س
در ماده ۱۹ به نكته جالبی بر می خوريم كه حاكی از آن است كه ظلمت
در خدمت دستگاه نور می باشد و یا بطور دقیق تر، ظلمت و نور در تعامل و هماهنگی عمل می کنند، زيرا كه ابليس می گويد: " بدی را نشان می دهم تا مردم نيكی كه منشاء آن خداست را بشناسند."، زيرا همه چيز از ضد خود شناخته می شود و اين خود خدمتی است صادقانه به خداوند زيراكه خود وی در بند ۱۵ ادعا می كند كه حالا اعمالش از برای بهره وری از خداوند نيست، بلكه صادقانه در صدد خدمت به محبوبش می باشد.س
در هر حال چيزی كه محرز می باشد آنستكه شيطان آنطور كه عوام می پندارند آن شخصيت مهاجم و در تضاد دائم با خدا نيست كه بی وقفه فرامين و نيكيهای صادره از مبداء اعلی را خنثی كرده و بی مهابا در حال جنگ و ستيزه با خدا
و دستگاه نور و مومنين به حق می باشد.س در ماده ۲۸ به دو مطلب بسیار تأمل برانگیز زیر برمی خوریم : اگر مرا از سجود آدم منع كردی , تو منع كننده هستی
و در پی آن اگر بخواهی كه او را سجده كنم, من مطيع هستم.س
برای دانشجویان ورزیده دانشگاه سیرکمال استاد الهی، که بطور عمیق تری جهانبینی او را درک کرده اند، این دو مطلب فوق، نشان از آن دارد که خود خدا، طراح اصلی این نافرمانی بوده است و سناریوی آنرا نیز خودش نوشته است، زیرا در نقشه و طرح اولیه خلقت، وجود دو جهان هم عرض، تاریکی و نور، لحاظ شده بوده است. از اینرو برای جهان ظلمت، سرداری لازم بوده است. صفت غروری که مبدا اصلی خلقت، در عزازیل تشخیص می دهد، او را کاندیدایی مناسب برای اجرای این نقش منفی (از دید ما انسانها) در جهان قرار می دهد. اما تنها این صفت نبوده که وی را به عنوان یک فیگور مناسب برای ایفای این رُل، معین می کند، بلکه تقرب او و شناخت و علاقه ای که او نسبت به خالق خود داشته و اِشرافش به خلقت نیز در این تصمیم مؤثر بوده است. من میل دارم حتی کمی عمیق تر به مسئله ورود کنم و این ادعا را مطرح نمایم که از ابتدا، خدا، عزازیل را برای همین منظور خلق نمود. زیرا این امرِ غیر ممکنی می باشد که کسی تا آن حد به خدا نزدیک باشد و فرمان او را رد کند. زیرا خدا عشق مطلق است و یاد او، حتی برای انسانی که هنوز جزو مجردات نیست، اطاعت مطلق و صمیمانه را به همراه دارد. اگر عیسی را مصلوب نمودند و حسین را سر بریدند و خود حلاج را بر دار آویختند و هر سه لبخند زدند، دلیلش آن بود که خدا خود را بر هر سه آنها، و البته افراد دیگر در همین راستا، آشکار نمود. با این وصف، با درک صحیح آنچه گفته شد، می بینیم که سجده نکردن عزازیل بر انسان، دلیلی منطقی و ریشه ای تر داشته است از آنچه عوام می پندارند. علاوه بر آن، کار عبث و بیهوده از مبدا اصلی خلقت سرنمی زند.س
ميخائيل بلگاكوف در رمانی به نام « مرشد و مارگاريتا »
كه در آن شيطان و مسيح، رُلهای اصلی را بر عهده دارند’ در فصل ۲۹ كتاب در ارتباط با گفتگوی متی ، فرستاده عیسی مسیح، با شيطان، چنين می نويسد:س
شيطان خطاب به متی، باجگير ( از حواريون حضرت مسيح) چنين ميگويد:س
س" ………. طوری صحبت می كردی كه انگار وجود اهريمن و ظلمت را منكری . فكرش را بكن’ اگر اهريمن نمی بود كار خير شما چه فايده ای داشت
و بدون سايه دنيا چه شكلی پيدا می كرد؟ ………….. آيا ميخواهی زمين را از همه درختها از همه موجودات پاك كنی تا آرزويت برای ديدار نور مطلق تحقق يابد؟ خيلی احمقی."س
متی در جواب گفت : "با تو كهنه سوفسطايی مجادله نمی كنم."س
س…………….. ولند ( شيطان) پرسيد: "حالا مختصر و مفيد بی آنكه خسته ام بكنی بگو ببينم چرا آمده ای اينجا؟"س
متی جواب داد: "او مرا فرستاد."س
شيطان پرسید: "ای برده، تو قاصد كدام پيغام او هستی."س
متی گفت: "من برده نيستم , من حواری او هستم."س
س…...... پس از رد و بدل شدن سخنانی از این دست، متی گفت: "او نوشته های مرشد را خوانده، از تو می خواهد كه مرشد را با خود ببری و به پاداش ’ آرامش را نصيبش كنی. آيا اين كار برای تو ای روح اهريمن، سخت است؟"س
ولند(شيطان) جواب داد : "خودت خوب می دانی که برای من هيچ كاری سخت نيست. سپس مكثی كرد و افزود:س
چرا خودت او را همراهت به نور نمی بری؟"س
متی با اندوه گفت: "او استحقاق نور را پيدا نكرده, استحقاق آرامش را پيدا كرده."س
شيطان جواب می دهد: "به او بگو اين كار انجام خواهد شد…………."س
متی كه صحبتش برای اولين بار لحن تقاضا پيدا می كرد, گفت: "او همچنين از تو می خواهد كه زنی را كه دوستش داشته و همراهش مشقت كشيده با خودت ببری."س
شيطان جواب داد:" فكر كردی اگر تو نبودی ’ اين كار به عقل خودمان نمی رسيد. زود باش برو……………."س
در دنباله داستان , بولگاكف بيان می دارد كه چگونه شيطان امر مسيح را انجام داده و مرشد و مارگاريتا را به آرامش می رساند.س
البته متن داستان كه به عقيده من تمامن الهامی می باشد، كاملن حاكی از آن است كه دستگاه ظلمت
نيز در خدمت دستگاه نور می باشد. به عبارت ديگر راهبران معنوی و دستگاه نور و ظلمت، همه و همه دست بدست هم و همگام , و شايد در رقابت با يكديگر برای اجرای خواست مبداء خلقت ’ در راه به كمال رسانيدن مخلوقات در جوش و خروش می باشند.س
پارا ماهانسا يوگاناندا, در كتاب انسان در جستجوی جاودانگی, در مورد مقوله شيطان می نويسد:
س
س" كسی نمی تواند ادعا كند كه شيطان فقط نوعی خيال و توهم است. خداوند مسلمن از وجود شيطان در زمين آگاه است.. .. .. .. .. .... . وقتی خداوند انسان را خلق كرد , شيطان را هم خلق كرد. شيطان با قدرت مايا، وجود دارد تا بندگان خداوند را آزمايش كند. اگر آتش نبود كه آهن را ذوب كند , فولاد آب ديده نمی شد. وقتی بيماری و يا رنجی رو می كند بايد متوجه باشيد كه اين آزمايش مايای خداوند است. .. .. ... .. .. .. .. خداوند, فرشتگان و ميليونها ارواح طيبه سعی می كنند هماهنگی و نظمی ربانی در زمين به وجود آورند. هر كيفيت سودمندی توسط روح طيبه ای به وجود آمده است. ارواح طيبه مرتبن بزرهای افكار سودمند و مفيد را در خاك ضمير شما می كارند. همزمان، شيطان، سلطان ظلمت و تاريكی، همراه با ارواح خبيثه در حال ايجاد بی نظمی و نا بسامانی در دنيا هستند. .. .. .. .. .. .. .. . در مفهوم غايی، حتی شيطان هم وسيله و ابزار خداوند است. هنگاميكه فريب های شيطان آشكار می شود, زمانی كه نمی تواند به وعده ی داده شده عمل كند, انسان از خواب غفلت بيدار شده و ذات احديت را كه همواره به قول و عهدهای خود پايدار است جستجو می كند."س
آنچه پاراماهانسا يوگاناندا در مورد شيطان ابراز می دارد، دقيقن همانست كه حلاج در كتاب خود آورده ، و استاد الهی
نیز آن را روشن ساخته است.س در هرحال، شيطان آنطور كه عوام پذيرفته اند , فردی دراكولا مانند, با دندانهايی تيز و خون آلود , كه در صدد مبارزه با خداوند خالق باشد نيست. شيطان را طبق نظريه های مختلف عاليجنابان معنوی، می توان وسيله ای در دستان خداوند برای به رشته امتحان در آوردن مدعيان علم سلوك دانست .س
در باره شيطان ’ مولوی نيز در مثنوی معنوی كنايه هايی دارد و چنين می نويسد:س
از زبان شيطان به معاويه :س
گفت ما اول فرشته بوده ايم راه طاعت را بجان پيموده ايم
سالكان راه را محرم بديم ساكنان عرش را همدم بديم
پيشه اول كجا از دل رود مهر اول كی ز دل زائل شود
...... ......
ما هم از مستان اين می بوده ايم عاشقان درگه وی بوده ايم
ناف ما بر مهر او ببريده اند عشق او در جان ما كاريده اند
روز نيكو ديده ايم از روزگار آب رحمت خورده ايم از جويبار
… … .. ..
چند روزی گر ز پيشم رانده است، چشم من در روی خوبش مانده است
كز چنين رويی چنين قهر ايعجب، هركسی مشغول گشته در سبب
.. .. ..
ترك سجده از حسد گيرم كه بود آن حسد از عشق خیزد نه از جحود
هر حسد از دوستی خيزد چنين كه شود با دوست غيری همنشين
.. .. ..
در بلا هم ميچشم لذات او مات اويم مات اويم مات او
در همان بخش از مثنوی و در ادامه بحث چنين آمده:س
تو ز من با حق چه نالی ای عليم رو بنال از شر آن نفس لئيم
.. .. .. ..
بی گنه لعنت كنی ابليس را چون نبينی از خود آن تلبيس را
نيست از ابليس از تست ای غوی كه چو روبه سوی دنبه ميروی
… .. ..
من بكردم بد پشيمانم هنوز انتظارم تا شبم آيد به روز
هم اميدی می پزم با درد و سوز تا مگر اين دی مهم گردد تموز
در اينجا نيز لازم به تفسير نیست كه هيچگونه حالت دشمنی و عنادی، شيطان با خدا نداشته، بلكه سجده نكردن وی از روی عشقی بوده كه به محبوبش داشته است. و ديگر آنكه در زمين هر كس هر خطايی می كند آن را به گردن شيطان می اندازد, قافل از آنكه، از یک سو، اين نفس امر كننده حيوانی مستقر در روح بشری
می باشد که فرمان را به دست دارد و از سوی دیگر، ضعف روح ملكوتی
و يا همان نفس ناطقه است که کنترل را از دست داده. پس لازم است همانطور که خدا
را در درون خود می جوییم، اساس اعمال شیطانی را نیز در خود جسته، ریشه کن کنیم. زیرا عزازیل، ابلیس، شیطان، لوسیفر و یا هرچه آنرا بنامیم، فقط زمینه انحراف را ایجاد می کند، آنهم زمانیکه خودمان آمادگی آن را داشته باشیم.س پایان بخش دوم-بخش آخر