جادوگری نوین- بخش دوم

   اندیشه آنلاین/آلمان/شماره بیست و چهار       متافیزیک                                                           
Metaphysics                                                                                                 

:خطرات لژهای سیاه
س(فایل مقاله صوتی در انتهای صفحه)س
قسمت پنجم         
                        
جادوگری نوین- بخش دوم-بخش آخر             
س              

روانشناسی

بیماری فوبیا

متن کامل مقاله

علوم کامپیوتری

سایفرپانکس

متن کامل مقاله


خواب یک پروانه
فرامرز تابش

 اجتماعی:

حقوق بشر در دانشگاه سیرکمال

متن کامل مقاله


بخش جواب سوالات

پاسخ به سوالات شما

متن کامل مقاله


علوم تلفیقی:س 
مبحث اول: آفرینش از قیل از بیگ بنگ تا انبساط جهان
                
مبحث دوم: آفرینش در سیاره زمین
                   
گزارش آفرینش از استاد الهی و بررسی علمی آن با استفاده از علوم ژنتیک، بیولوژی و فیزیک نوین ذرات.س 

ادامه مطلب از شماره پیش
پس از نهار، خانم«ال» کاملن از پا درآمده و کوفته از هیجاناتش، به اتاقش رفت. من تا حدودی آشفته شده بودم. اگرچه به موارد روانی از این دست آشنا بودم و واقعۀ اخیر  کمتر از افراد عادی، باعث نگرانی ام شده بود، اما از هم خانه بودن با دیوانه خطرناکی که هیچ کنترلی روی خود نداشت، چندان راضی نبودم. رهبر گروه به من اطمینان داد که جای نگرانی نیست و بزودی همه چیز را تحت کنترل خواهد گرفت. پس از آن به حمام رفت، جا صابونی را پر از آب کرد، با دستش وردهایی بر آن خواند، انگشتش را در آن فرو کرد و با آن انگشت، ستاره ی پنج پری در جلوی در اتاق خانم«ال» رسم کرد.س
خانم«ال» تا چهل و هشت ساعت بعد که رهبر گروه، به سراغش رفت و او را آورد، از اتاقش بیرون نیامد.س
رهبر گروه بنا بر قولی که داده بود، به زودی کنترل خانم«ال» را در دست گرفت. مدت های طولانی با او، در غیبت من، صحبت کرد و پس از چند روز، خانم«ال» با حالتی بسیار پرهیزکارانه، وظیفه خانه داریش را از سر گرفت. گهگاه حالت هایش عود می کرد، اما پس از چند هفته، حالتی نسبتن عادی یافت و وقتی هجده ماه بعد، او را دوباره دیدم، دیگر آن حالت ها به او دست نمی داد.س
در طول معالجه ی این زن، توسط رهبر گروه که در کارش استاد بود، دو واقعه ی جالب توجه پیش آمد. خانه ای که خانم«ال» در آن اتاقی داشت، دارای در بسیار بزرگ و سنگینی بود. او هر شب در را با دو چفت بزرگ، زنجیری که به درد لنگر کشتی می خورد و قفل عظیمی که با کلیدی به اندازه ی یک بیلچۀ باغبانی بود، می بست. صبح ها، صدای باز شدن در، همۀ دهکده را از خواب بیدار می کرد. جیر جیر می کرد، می نالید و جلنگ جلنگ می کرد. با این همه، هر روز صبح، می دیدیم در باز است. همه ی ما در اتاق هایی با درهای باز به سمت پاگرد کوچکی، می خوابیدیم. پایین رفتن از پله های قدیمی و پر سر و صدا، مثل راه رفتن روی کلیدهای ا‌ٌرگ‌ بود. درِ عقبی، جدیدترین بود و به آسانی باز می شد. پنجره ها هم جدید بودند و بسیار کم قیمت به نظر می آمدند. چه کسی درِ ورودی سنگین را باز می کرد و چرا؟ بارها هنگام خوردن صبحانه، بر سر این که چه کسی در را باز گذاشته، بحث کردیم، اما نتوانستیم گناهش را به گردن کسی بیندازیم. عاقبت، رهبر گروه از موضوع خبر دار شد.س
گفت:«کاری می کنم که دیگر این مسئله تکرار نشود».س
بعد، هر شب اتاق خانم «ال»را با همان ستاره ی پنج پر، مهر و ‌موم می کرد. پس از آن دیگر در خانه باز نماند.س
زمانی که او با قضیۀ خانم «ال»در گیر بود، به طور مرتب، ورودی اتاق خودش را هم مهر و موم می کرد، با این تفاوت که در مورد خانم «ال»، رأس ستاره ی پنج پر به سمت بیرون بود، تا جلوی خروج خانم «ال»را بگیرد، اما در مورد خودش، رأس به سمت داخل بود تا خانم «ال» نتواند وارد اتاقش شود. خانم «ال» از این موضوع خبر نداشت و ممکن نبود به طور غیرمستقیم هم چیزی به گوشش خورده باشد، چون رهبر گروه ابدن اجتماعی نبود. فقط من می دانستم که اتاقش را مهروموم می کند، آن هم به این دلیل که به طور اتفاقی او را در حال انجام این کار دیده بودم.س
به هر حال، روزی ضربه ای به در اتاقم زده شد و خانم «ال» با یک بغل ملافه ی تمیز وارد شد.س
از من خواست که ملافه ها را به اتاق رهبر گروه ببرم و آن جا بگذارم. از او پرسیدم چرا خودش این کار را نمی کند. جواب داد که برای انجام این کار به اتاق رهبر گروه رفته است، اما مانعی روانی نمی گذارد وارد اتاق بشود. چندین بار از من خواست تا صلیب نقره ای کوچکی را که همیشه به گردنم آویزان بود، داخل پیراهنم بگذارم چون تحمل دیدنش را نداشت. این صلیب را درست پیش از ملحق شدن به این گروه خریده بودم و کشیشی از آشنایانم، آن را تبرک کرده بود، زیرا نگرانی هایی درباره ماهیت این گروه داشتم و در روزهای اول ارتباطم با گروه، همیشه گوش به زنگ و آماده ی فرار بودم. طبیعی است که در مورد تمهیداتم در مقابل دوستان جدید، به کسی چیزی نگفته بودم و کسی نمی دانست که صلیب در مقابل حمله های روانی، مغناطیسی شده است، با این وجود، این که اگر می توانست به من حمله می کرد، اثرش را حس کرده بود و از آن وحشت داشت.س
نقش خودالقایی و تجسم در آنچه اصطلاحن تصورات روانی نامیده می شود، آنقدر زیاد است که همیشه باید در پذیرفتن شهادت تأییدآمیز اشخاصی که قدرت مافوق طبیعی دارند و با این رویدادها آشنا هستند، محتاط بود؛ به گمان من، واکنش خود انگیخته، بیش تر قابل استناد است.س
در جریان درمان خانم«ال»، اطلاعات جالبی بدست آمد. او برایمان تعریف کرد که به روشنی خاطراتی از سر و کار داشتن با جادوی سیاه در زندگی های پیشین خود به یاد    می آورد. می گفت این مسئله را چندین نفر از اشخاص دارای قدرت مافوق طبیعی تأیید کرده اند. من هم به نوبه ی خود، حاضر بودم در صورت لزوم، گفته های آنان را تأیید کنم. می گفت: «در زمان بچگی، در عالم خیال، خود را جادوگری تصور می کرده که آرزوی مرگ یا بدبختی برای اشخاصی که باعث ناراحتی اش می شدند، می کند». همچنین اعتراف کرد که آرزوهایش آن قدر مؤثر بودند که وحشت کرده و می خواسته کار جادوگری را کنار بگذارد، اگرچه من نمی توانم بگویم حرفش درست است یا نه. همچنین گفت که عادت داشته خود را کنار اشخاصی که از آن ها بدش می آمده، مجسم کند و ضمن سرزنش آن ها، نیرویی شیطانی بر آن ها اعمال کند، دلیل کابوس دیدن ما هم البته همین بود. همچنین گفت که به همین شکل مادر و خواهرش را آزار می داده و خواهرش به شدت بیمار شده به طوری که اکنون هیچ کدام حاضر نیستند او را به خانه راه بدهند. این مطلب را بعدها مادرش هم تأیید کرد.س
به ما گفت که احساس می کند که دو شخصیت متفاوت دارد. یکی شخصیت عادی اش، که اهل عبادت، بسیار نازک دل و آرمان گراست و دیگری شخصیت پَستش، که هنگام خشم، ناراحتی یا خستگی بیش از اندازه، ظهور می کند و بی نهایت بدنهاد و دستخوش غَلَیان نفرت و بی رحمی است.س
این خصوصیات، در زمان کودکی، بیش تر به چشم می آمدند. اما با بزرگ تر شدنش، به اشتباه بودن آنها پی برده است. آرمان گرایی بی اندازه اش هم نشانه ای از تلاش برای غلبه بر این خصوصیات است. به گمان من، این تلاش، صادقانه بود، اما متاسفانه همیشه نتیجه ی موفقیت آمیزی نداشت.س
او جریان هشدار به من در مورد قفل کردن در اتاقم را مثال آورد و گفت: " این کار را به این امید کرده است که مرا از خطر تهدید به وسیله کالبد اختری که خود می دانست ممکن است دردسرساز شود، در امان نگه دارد".س
در نگاه اول، به نظر می آمد او دچار تسخیر روح شده است. نظر یکی دو نفر از اعضای گروه هم همین بود. اما برخورد عاقلانه تر با موضوع، چیز دیگری را آشکار کرد.س
این مورد نکته جالب دیگری را هم بر ملا کرد و آن وحشت از نشانه های مقدس، طبق سنت جادوگران بود.س
او در اتاقی که در آن تصویر یکی از مقدسین وجود داشت، نمی ماند. به هیچ وجه هم نمی توانست از زینت آلات صلیب شکل استفاده کند. ورود به کلیسا هم برایش غیر ممکن بود.س
........
پایان بخش دوم-بخش آخر

منبع:س
برگرفته از کتاب : « روشهای جنگ روانی ۲»س
نویسنده: دیون فورچون
کد مقاله در آرشیو اندیشه آنلاین آلمان:س
Oxvhj gCihd sdhi-rslj #kül-ühn,ävd k,dk-foa n,l-Hov
 مقاله بصورت صوتی برای نابینایان
Music: Requiem in Cello
..............................منتخب این شماره.........................
تاریخ اسطوره ای مصور جهان
مقدمه نویسنده , مترجم کتاب
 متافیزیک:س
خطرات لژهای سیاه و مطالبی دیگر

بزودی

:Biologie der Quantendimension

Wissenschaftliche Interpretation Ostad Elahis Überlegungen

Alle Artikel.Hier klicken

شخصیتهای تاثیرگذار
1974- 1895 استاد نورعلی الهی  
Share by: