تاریخچه ی سیاه بازی
از ادوار پیشین یکی از تجارت های پر سود دلنشین، که هم بهره مالی و هم لذت جسمانی داشته، خرید و فروش غلام و کنیز بوده که در تمام ممالک، خاصه در مشرق زمین رواج فراوان داشته بود. [1]غلام و کنیز هائی با صورت و قیافه های مختلف از زیباترین دختران و پسران و زنان و مردان با انواع حِرَف و اطلاعات مخصوص کسب لذات روحی و نفسانی و [2]اطفاء غرائز حیوانی همراه دانش های گوناگونِ ناز و ادا وغنج و دلال و رقص و ساز و آواز و دلبری و مصاحبت و محاوره و مجلس آرائی و شعر و غزل و نقالی و حکایات و روایات و قصص و ندیمی و مانند آن تا کنیز و غلام های میانه حسن و میانه کمال جهت نوکری و بندگی و کلفتی و خدمتکاری و لله گی و پرستاری، الی زشت صورتان بد هیبت و کریه منظران دیو هیئت برای کارهای دشوار خسیس، امثال گلکِشی و آب کِشی و پذیرائی دواب و زراعت و فلاحت و جارو کِشی و شست و شوی و کشیدن چرخ و عراده و آن چه از آن دشوارتر و نارواتر نبوده، حیوانات از آن عاجز آمده باشند.س
معمولن خریداران اینگونه افراد را متمکنین و دولتمندان تشکیل میدادند و رأس همه دربارها و سلاطین بودند که زبده ترین کنیز و غلام، چه به عنوان هدیه و پیشکش و چه به عنوان بیع و شرا در اختیارشان قرار میگرفت تا زمان قاجاریه که تهران پایتخت شده، کنیز و غلامهای گرجی و ترک و رومی، اندرون را مملو ساخته، منتسبین به دربار و حکام و امرا و بزرگان نیز به تبعیت، غلام و کنیزهائی سفارش داده داشتن آن برایشان نوعی مفخره و شکوه و جلال به حساب آمده کم و زیاد آن کم و زیاد اعتبار و حیثیتشان گردیده و به پیروی از ایشان اغنیا و دولتمندان و تجار و دنبال اینان علماء و روحانیون که غلام و کنیز سرمایۀ بزرگیشان گردید.س
اما دیری نپائید که همین لذت دِهان موجب ننگ و بدنامی های بزرگ شده اناثشان کنیز بچه گانی که از آقا و ارباب و اربابزاده و آقازاده به ظهور رسانیدند و ذکورشان نطفه هائی که در بطون زنان و دخترانشان نشانیده فضیحتشان بر سر کوی و برزن کشانیدند و باعث شد تا ترک این مظلوم صورتان ظالم سیرت نموده طرد و دفغشان نمایند و تا تنبیهی نیز برای پردگیان نمک ناشناس و نوامیس سست عهد حرم بوده دچار بزرگترین عذابشان ساخته ، طوطی و بلبلشان قرین زاغ و زغن بکنند جایشان به بد چهره ترین و هیولاترین بسپارند و از آن پس غلام و کنیز، منحصر به سیاهان ذغال چهرۀ حبشی و غول اندامان زنگباری گردید و گرانی قیمتشان بسته به آن شد که هرچه کریه منظرتر بوده باشند.س
اما این نیز برای زنان خورده خوابیده ی حرمسراها که سال تا سال رنگ شوهر ندیده، چندان سمن برای همسرانشان بود که یاسمن به نظرشان نمی آمد و دختران تنهائی کشیده ی به جوش و خروش افتاده که سایۀ مرد برایشان آبِ خنکِ رفع تشنگی و حرارتِ مطبوع سرمازدگی می آمد و برای آقازاده هایشان که از چهارپای نر و ماده نگذشته تجاوز به زیردست و ضعیف در خونشان رشد کرده بود فایده نتوانست رسانیده، طولی نکشید که نوزادان و کودکان نیمه رنگ و سیاه و قهواه ای و کشمشی و خرمائیِ پهن بینیِ لب کلفتِ مو وزوزیِ پنهان و آشکار سر از گوشه و کنار برآورده، تیرهای چشم و پیکان های سینۀ ارباب ها و ولینعمت ها گردیدند، که این برای خداوندان زور و قدرت که به اتکاءِ پول و خودسری هزاران زن و فرزند رعایا و زیردست را به زیر مهمیز آورده، دست رد به سینۀ محرم و نامحرم و صغیر و کبیر نزده بودند ننگ عظیم تر و امری غیر قابل تحمل تر به شمار آمد که کارشان را به انتقام کشانید، در این کیفیت که زنان و دختران آنها (کنیز و غلامها) را قفل زده دوخت و دوز نمایند و مردان و پسران ایشان را بیضه کشیده [3]اخته بکنند و چه زیاد بودند تا اواخر کنیزان باکره بنام (دده) که لبه های نهانگاهشان به وسیله [4]زه دوخته شد و یا سوراخ شده قفل از آنها گذرانده شده بود و غلام های سیاه پیرِ درشت هیکلِ زمخت اندامی به نام (آغا) ، (آغا مبارک، آغا .....) خصی که به وسیله کشیدن، یا ابریشم بستن، یا گوبیدن اخته گردیده، [5]آوایشان بسان صدای زنان نازک و صورتشان چون چهره پیرزنان بی مو پر چین و چروک شده بود.س
به هر تقدیر این غلام و کنیزها که سیمائی مخصوص به خود داشتند و هرگز زبانشان به لهجۀ خالص فارسی برنمیگردید و اکثر کلمات را با میان زبان ادا کرده هرچه هم مسلط شده بودند باز (دام) و (الف) را (ارف) میگفتند حلاوتی در بیان داشتند که ممزوج با سادگی و صداقت فطریشان هر شنونده را مشعوف مینمود و محاسنی همراه اسامی میمون و مبارکشان، امثال سعید وسعد و مبارک و الماس و یاقوت و زمرد و بشیر و بشارت که باعث جلب توجه مردم شده، نه تنها در محافل خاص از آنها استفاده دلقک نمایند بلکه وجود آنان را موجب طرب و شکون و نشاط بشناسند، تا کم کم که با هم خوردن بساط قجری و واژگون شدن احوال بندگی و خدابندگی و بی سروسامانیشان لازم شد تا جهت اعاشه به کاری دست بزنند و بهترین راه، آن که دلقکی مجانی را به صورت پولی درآورند و دور کوچه و بازار با شکلک درآوردن و یکی دو اسباب بومی خویش مانند [6]
(طبلک) و [7]
(چوبک) داخل اجتماع گردیدند و چون مورد توجه واقع شدند مطربها به تعلیم و تربیتشان پرداخته مزه و نمک نمایشاتشان ساختند و با از میان رفتنشان بستگی به استعداد پیدا نمود که تا چه کسانی بتوانند عهده دار رُل ایشان بوده باشند که ذبیح و مهدی مصری سرآمدشان گشتند، تا اندک اندک که با ورود تمدن غرب، تآترهای جدی و سیاسیِ فرنگیِ خشک خشن بی مزۀ غم افزا جایگزین نمایشات رو حوضیِ وطنی گردیده، این بدیعه نیز مانند سایر بدایع از میان دلخوشی های مردم رخت بربستند.س
اختصاصی اندیشه آنلاین
منابع: رجوع شود به بخش مستندات